پارت ۱۸ (خیانت)
ات ویو
امروز کوک از کمپانی اومد خب وقتشه که بهش بگم
ات....سلام کوکی
کوک...سلام (سرد)
ات....جونگکوک تو چرا چندروزه باهام حرف نمیزنی یا اصلا محلم نمیزاری
کوک...نه بابا میخوای از وقتی که بچمو کشتی باهات حرف همبزنم (داد)
فلش بک به چند روز پیش
من و کوک میخواستیم بریم بار که من یه کفش پاشنه بلند پام بود اومدم از پله بیام پایین که لیز خوردم و افتادم و پچم سقت شد
فلش بک به الان
ات....کوک من از قصد لیا رو نکشتم (داد)
*اسم بچشون رو لیا میخواستن بزارن*
کوک....اسم بچه منو به اون زبون کثیفت نیار(داد شدید)
بعدش کوک رفت بالا
که چند دقیقه بعد دیدم رفت بیرون بعد یک ساعت با یه دختر اومد خونه اسم دختره هیونا هست
هیونا...ددی این کیه
کوک....این دختر اجوما هست
هیونا....خب چرا انقدر راحته
کوک....بهش اجازه میدم راحت باشه
هیونا....وای خدا چه ددی مهربونی هستی تو
کوک....مرسی عشقم بیا بریم بالا
ات.....کوک این کیه
کوک.....تو کی هستی که ازمن سوال میپرسی
بعدشم کوک رفت تو اتاق بالا
منم رفتم پیش اجوما
ات.....اجوما من از قصد هق بچمو نکشتم هق منو اونو هق از جونمم بیشتر هق دوست داشتم
اجوما....میدونم دخترم قوی باش گریه نکن
ات....راست میگی چرا باید بخاطر مردی که یه روزه فراموشم کرد گریه کنم ازش طلاق میگیرم
کوک ویو
داشتم به حرفای ات گوش میدادم که قلبم تیر میکشید وقتی این حرفارو گوش میدادم ولی وقتی گفت طلاق میگیرم عصبی شدم و رفتم پایین پیش ات و اجوما
کوک....ات (عصبی و داد)
ات....بله
کوک....این حرفا چی بود که میزدی(عصبی)
ات.....جونگکوک تو منو یه روزه ترک کردی رفتی با یه هرزه دیگه بعدش میگی این حرفت چی بود (گریه و داد)
کوک.....ات یادت باشه تو زن منی(داد)
ات ویو
نزاشتم کوک حرفشو ادامه بده که زود کیفمو برداشتم با گریه از خونه رفتم بیرون
رفتم دادگاه برگه طلاق رو گرفتم و به بادیگارد هام گفتم بفرستن واسه کوک
کوک ویو
اون هیونا رو از خونه پرت کردم بیرون رفتم تو اتاق فقط داشتم گریه میکردم با تیغ دستامو زخمی کرده بودم هرچی شکستی بود رو شکوندم توی اتاق فقط لکه های خون من بود که دیدم زنگ خورد خوشحال شدم و فکر کردم ات هست رفتم باز کردم دیدم یه مرد یه برگه بهم داد
بادیگارد ات.....این رو خانم ات واسه شما فرستادن
کوک ویو
رفتم بالا تو اتاقم بازش کردم
امروز کوک از کمپانی اومد خب وقتشه که بهش بگم
ات....سلام کوکی
کوک...سلام (سرد)
ات....جونگکوک تو چرا چندروزه باهام حرف نمیزنی یا اصلا محلم نمیزاری
کوک...نه بابا میخوای از وقتی که بچمو کشتی باهات حرف همبزنم (داد)
فلش بک به چند روز پیش
من و کوک میخواستیم بریم بار که من یه کفش پاشنه بلند پام بود اومدم از پله بیام پایین که لیز خوردم و افتادم و پچم سقت شد
فلش بک به الان
ات....کوک من از قصد لیا رو نکشتم (داد)
*اسم بچشون رو لیا میخواستن بزارن*
کوک....اسم بچه منو به اون زبون کثیفت نیار(داد شدید)
بعدش کوک رفت بالا
که چند دقیقه بعد دیدم رفت بیرون بعد یک ساعت با یه دختر اومد خونه اسم دختره هیونا هست
هیونا...ددی این کیه
کوک....این دختر اجوما هست
هیونا....خب چرا انقدر راحته
کوک....بهش اجازه میدم راحت باشه
هیونا....وای خدا چه ددی مهربونی هستی تو
کوک....مرسی عشقم بیا بریم بالا
ات.....کوک این کیه
کوک.....تو کی هستی که ازمن سوال میپرسی
بعدشم کوک رفت تو اتاق بالا
منم رفتم پیش اجوما
ات.....اجوما من از قصد هق بچمو نکشتم هق منو اونو هق از جونمم بیشتر هق دوست داشتم
اجوما....میدونم دخترم قوی باش گریه نکن
ات....راست میگی چرا باید بخاطر مردی که یه روزه فراموشم کرد گریه کنم ازش طلاق میگیرم
کوک ویو
داشتم به حرفای ات گوش میدادم که قلبم تیر میکشید وقتی این حرفارو گوش میدادم ولی وقتی گفت طلاق میگیرم عصبی شدم و رفتم پایین پیش ات و اجوما
کوک....ات (عصبی و داد)
ات....بله
کوک....این حرفا چی بود که میزدی(عصبی)
ات.....جونگکوک تو منو یه روزه ترک کردی رفتی با یه هرزه دیگه بعدش میگی این حرفت چی بود (گریه و داد)
کوک.....ات یادت باشه تو زن منی(داد)
ات ویو
نزاشتم کوک حرفشو ادامه بده که زود کیفمو برداشتم با گریه از خونه رفتم بیرون
رفتم دادگاه برگه طلاق رو گرفتم و به بادیگارد هام گفتم بفرستن واسه کوک
کوک ویو
اون هیونا رو از خونه پرت کردم بیرون رفتم تو اتاق فقط داشتم گریه میکردم با تیغ دستامو زخمی کرده بودم هرچی شکستی بود رو شکوندم توی اتاق فقط لکه های خون من بود که دیدم زنگ خورد خوشحال شدم و فکر کردم ات هست رفتم باز کردم دیدم یه مرد یه برگه بهم داد
بادیگارد ات.....این رو خانم ات واسه شما فرستادن
کوک ویو
رفتم بالا تو اتاقم بازش کردم
۱۸.۷k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.