پارت۱۷🤑🤑
((از مدرسه تا عشق♥️)) (پارت17)
بردیا:چرا وقتی همتا را نگاه میکنم قلبم یه جوری میشه؟ من چمه؟ یعنی واقعا دارم بهش حس پیدا میکنم واقعا دارم عاشقش میشم؟
یه دفعه بردیا پاشد گفت خوب بریم مامانم رفت انگار خیلی استرس داشت من:هاا؟
بردیا:بریم؟ من:اها باش باش بریم)) از وان پاشدم گفتم :بریم یواشکی از اتاق در اومدیم یواش یواش از پله بالا می رفتیم
اتاق بردیا طبقه سوم بود ما رفتیم رفتیم رسیدیم به اتاق بردیا بردیا درو باز کرد من:🤢🤢 اینجا چرا اینطوریه؟؟ بردیا:مگه چطوریه؟ من:اَح اَح اَح اینجا چرا انقدر کثیفه چرا کیفت اینور جورابت اونوره چرا کتابات افتادن زمین وای اون خوراکیا اونجا چرا افتادن🤢🤢 بردیا:وا اینجا که خیلی تمیزه من:واا کجاش؟؟ بردیا:ببین کلا اتاق پسرا خیلی کثیفه حالا اتاق من از همه پسرا تمیز تره من:به این اتاق افتخار میکنی؟ بردیا:معلومه ک اره من:اییش اصلا دوست ندارم جای تو باشم تو این اتاق بردیا:بابا چیه فردا میان تمیز میکنن دیگه من:خیلی اسکلی بردیا:هاا؟ من:هیچی کتابمو بده
بردیا:نه بگو بگو چی گفتی؟ من:بابا هیچی کتابمو میدی؟ بردیا:تو اسکلی تو خری نه من فهمیدی؟ من:واسا ببینم چه زری زدی؟
بردیا:،همین چیزی که شنیدی من:من چیکار کردم بهم میگی اسکل؟ بردیا:واقعا بگم؟ من:آره اره بگو ببینم بردیا:اولم جلو من زیادی خودتو خوشگل میکنی دومم بهم خیلی نزدیک میشی بهم دست میزنی سومم منو تحریک میکنی میخوای مال تو شم ولی کور خوندی اسکل من:هااا؟؟ من جلو تک خودمو خوشگل میکنم؟ بردیا:آره من:زیادی خودمو بهت نزدیک میکنم؟ بردیا:آره خیلی من:تحریک میکنم؟ اووف واقعا خیلی تحریکم میخوای کنی میکنی بلند جیغ زدم پامو کوبوندم زمین گفتم:اهووووی تو چی فکر کردی من جلو تو خر مغز خودمو خوشگل میکنم میخوام تحریکت کنم واسه من شی اوهوی بفهم چی میگی چرا باید تحریک کنم ؟ بردیا:چون خوشتیپم😎✌🔞 من:خوشتیپی بخوره تو سرت وقتی آدم نیستی من اگه بخوام یه نفرم تحریک کنم اون تو نیستی حاظرم دانیال واسه خودمو کنم ولی تو رو نه بردیا:تو لیاقت منو نداری که واست شم من:ههه ههه چی گفتی یه انگشتمو گذاشتم روی سینه های بردیا هرچی میگفتم یه فشار به سینه هاش میدادم گفتم:ببین آقای خوک تو لیاقت منو نداری اصلا حاظر نیستم باهات یه لحظه بمونم چشمم به کتاب ریاضی ۳ افتاد که روی زمین بود رفتم برداشتمو گفتم گمشو درو باز کردم از پله ها برم پایین بردیا:هوی هوی کجا مامانم میبینه بیا من:به جهنم بدو بدو از پله ها پایین رفتم بردیا هم پشت سرم می اومد میگفت وایسا وایسا رفتم تو پذیرایی مامانش اونجا با یه آقا نشسته بود واسه یه لحظه رفتم جلو مامانش وایسادم بردیا:وای نه بعد بی خیال همه رفتم بیرون مامانش گفت:این کی بود؟ بردیا:خوب بلند شدو بلند جیغ زد گفت این کی بود بگووو😡😡
بردیا:چرا وقتی همتا را نگاه میکنم قلبم یه جوری میشه؟ من چمه؟ یعنی واقعا دارم بهش حس پیدا میکنم واقعا دارم عاشقش میشم؟
یه دفعه بردیا پاشد گفت خوب بریم مامانم رفت انگار خیلی استرس داشت من:هاا؟
بردیا:بریم؟ من:اها باش باش بریم)) از وان پاشدم گفتم :بریم یواشکی از اتاق در اومدیم یواش یواش از پله بالا می رفتیم
اتاق بردیا طبقه سوم بود ما رفتیم رفتیم رسیدیم به اتاق بردیا بردیا درو باز کرد من:🤢🤢 اینجا چرا اینطوریه؟؟ بردیا:مگه چطوریه؟ من:اَح اَح اَح اینجا چرا انقدر کثیفه چرا کیفت اینور جورابت اونوره چرا کتابات افتادن زمین وای اون خوراکیا اونجا چرا افتادن🤢🤢 بردیا:وا اینجا که خیلی تمیزه من:واا کجاش؟؟ بردیا:ببین کلا اتاق پسرا خیلی کثیفه حالا اتاق من از همه پسرا تمیز تره من:به این اتاق افتخار میکنی؟ بردیا:معلومه ک اره من:اییش اصلا دوست ندارم جای تو باشم تو این اتاق بردیا:بابا چیه فردا میان تمیز میکنن دیگه من:خیلی اسکلی بردیا:هاا؟ من:هیچی کتابمو بده
بردیا:نه بگو بگو چی گفتی؟ من:بابا هیچی کتابمو میدی؟ بردیا:تو اسکلی تو خری نه من فهمیدی؟ من:واسا ببینم چه زری زدی؟
بردیا:،همین چیزی که شنیدی من:من چیکار کردم بهم میگی اسکل؟ بردیا:واقعا بگم؟ من:آره اره بگو ببینم بردیا:اولم جلو من زیادی خودتو خوشگل میکنی دومم بهم خیلی نزدیک میشی بهم دست میزنی سومم منو تحریک میکنی میخوای مال تو شم ولی کور خوندی اسکل من:هااا؟؟ من جلو تک خودمو خوشگل میکنم؟ بردیا:آره من:زیادی خودمو بهت نزدیک میکنم؟ بردیا:آره خیلی من:تحریک میکنم؟ اووف واقعا خیلی تحریکم میخوای کنی میکنی بلند جیغ زدم پامو کوبوندم زمین گفتم:اهووووی تو چی فکر کردی من جلو تو خر مغز خودمو خوشگل میکنم میخوام تحریکت کنم واسه من شی اوهوی بفهم چی میگی چرا باید تحریک کنم ؟ بردیا:چون خوشتیپم😎✌🔞 من:خوشتیپی بخوره تو سرت وقتی آدم نیستی من اگه بخوام یه نفرم تحریک کنم اون تو نیستی حاظرم دانیال واسه خودمو کنم ولی تو رو نه بردیا:تو لیاقت منو نداری که واست شم من:ههه ههه چی گفتی یه انگشتمو گذاشتم روی سینه های بردیا هرچی میگفتم یه فشار به سینه هاش میدادم گفتم:ببین آقای خوک تو لیاقت منو نداری اصلا حاظر نیستم باهات یه لحظه بمونم چشمم به کتاب ریاضی ۳ افتاد که روی زمین بود رفتم برداشتمو گفتم گمشو درو باز کردم از پله ها برم پایین بردیا:هوی هوی کجا مامانم میبینه بیا من:به جهنم بدو بدو از پله ها پایین رفتم بردیا هم پشت سرم می اومد میگفت وایسا وایسا رفتم تو پذیرایی مامانش اونجا با یه آقا نشسته بود واسه یه لحظه رفتم جلو مامانش وایسادم بردیا:وای نه بعد بی خیال همه رفتم بیرون مامانش گفت:این کی بود؟ بردیا:خوب بلند شدو بلند جیغ زد گفت این کی بود بگووو😡😡
۹.۴k
۰۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.