you love a vampire part 5 (13)
تعظیم کرد
_خانم لوهیون
لیلی هم تعظیم کرد
_خیلی خوشحالم که میبینمتون ...حالتون خوبه؟
لوهیون: بله من خوبم خیلی ممنون _😊_
لوهیون: پرنسس ما خیلی حرف نزدیم .....میتونیم چند دقیقه باهم صحبت کنیم....به عنوان یک دوست؟
_حتما چرا که نه منم موافقم
با هم شروع به قدم زدن کردن
لوهیون: خیلی خوشحالم که دارید با شوالیه تائو ازدواج میکنید
_بله.....من واقعا دوسش دارم....من میتونم باهاش خوشبخت باشم چون همیشه منو درک داره
لوهیون: امیدوارم خوشبخت باشید
_ممنونم
لوهیون به ماجرای امروز فکر کرد و البته خاطره ای که تو ذهنش دید و تصمیم گرفت که درباره ی چان بدونه
لوهیون: پرنسس....اگه اشکالی نداره میتونم درباره ی آقای پارک چانیول بدونم؟
_چانیول؟
لوهیون: بله .....میدونید ما امروز با هم برخورد کردیم و درباره ی زندگیشون کمی کنجکاو شدم
_اوه.....خیله خب ....چانیول قبل از اینکه بیاد به قصر سختی های زیادی تو زندگیش کشیده. درباره ی خانوادش هم خب........اون از بچگی عاشق یه دختر به اسم الینا بود.......اون موقع چند تا پسر همش چانو اذیت میکردن یکی از اون پسرا هم از الینا خوشش میومد.....اما بعد ها که بزرگ شدن با هم ازدواج کردن.........اون پسری که الینارو دوست داشت به چان حسودی میکرد ......ولی اینکه چان با الینا ازدواج کرد خیلی به نفعش شد......اما.........یه روز چان خونه نبود .....اون روز الینا تنها تو خونه بود . پسر ها دزدکی وارد خونه شدن و پرده های خونه ی اونارو کشیدن و این باعث شد که آفتاب به الینا بخوره و بمیره
لوهیون: خدای من....این وحشتناکه
_تازه وحشتناک ترش اینه که ....اون موقع الینا حامله بوده و با بچش هردو جونشونو از دست دادن........چان وقتی الینارو دید سریع رفت تا کمک بیاره اما.................وقتی برگشت الینا ناپدید شده بود
لوهیون: چطور ممکنه؟
_من نمیدونم .....هیچکس نمیدونه....از اون موقع به بعد چان افسرده بود ....بعدش برای کار به قصر اومد اما به خاطر مسئولیت پذیریش وزیر ما شد....اما هنوز که هنوزه به الینا فکر میکنه و گریه میکنه
لوهیون از شدت ناراحتی میخواست گریه کنه....داستان زندگی چان براش مثل آتیشی بود که هر چیزی رو میسوزوند. سریع یاد دستبندش افتاد
لوهیون: و.....یه چیز دیگه؟
_چی؟
لوهیون دستبندشو نشون داد: شما اینو میشناسید؟
لیلی چند دقیقه ای به دستبند خیره بود بعدش یهو خاطره ای رو به یاد اورد
_خانم لوهیون
لیلی هم تعظیم کرد
_خیلی خوشحالم که میبینمتون ...حالتون خوبه؟
لوهیون: بله من خوبم خیلی ممنون _😊_
لوهیون: پرنسس ما خیلی حرف نزدیم .....میتونیم چند دقیقه باهم صحبت کنیم....به عنوان یک دوست؟
_حتما چرا که نه منم موافقم
با هم شروع به قدم زدن کردن
لوهیون: خیلی خوشحالم که دارید با شوالیه تائو ازدواج میکنید
_بله.....من واقعا دوسش دارم....من میتونم باهاش خوشبخت باشم چون همیشه منو درک داره
لوهیون: امیدوارم خوشبخت باشید
_ممنونم
لوهیون به ماجرای امروز فکر کرد و البته خاطره ای که تو ذهنش دید و تصمیم گرفت که درباره ی چان بدونه
لوهیون: پرنسس....اگه اشکالی نداره میتونم درباره ی آقای پارک چانیول بدونم؟
_چانیول؟
لوهیون: بله .....میدونید ما امروز با هم برخورد کردیم و درباره ی زندگیشون کمی کنجکاو شدم
_اوه.....خیله خب ....چانیول قبل از اینکه بیاد به قصر سختی های زیادی تو زندگیش کشیده. درباره ی خانوادش هم خب........اون از بچگی عاشق یه دختر به اسم الینا بود.......اون موقع چند تا پسر همش چانو اذیت میکردن یکی از اون پسرا هم از الینا خوشش میومد.....اما بعد ها که بزرگ شدن با هم ازدواج کردن.........اون پسری که الینارو دوست داشت به چان حسودی میکرد ......ولی اینکه چان با الینا ازدواج کرد خیلی به نفعش شد......اما.........یه روز چان خونه نبود .....اون روز الینا تنها تو خونه بود . پسر ها دزدکی وارد خونه شدن و پرده های خونه ی اونارو کشیدن و این باعث شد که آفتاب به الینا بخوره و بمیره
لوهیون: خدای من....این وحشتناکه
_تازه وحشتناک ترش اینه که ....اون موقع الینا حامله بوده و با بچش هردو جونشونو از دست دادن........چان وقتی الینارو دید سریع رفت تا کمک بیاره اما.................وقتی برگشت الینا ناپدید شده بود
لوهیون: چطور ممکنه؟
_من نمیدونم .....هیچکس نمیدونه....از اون موقع به بعد چان افسرده بود ....بعدش برای کار به قصر اومد اما به خاطر مسئولیت پذیریش وزیر ما شد....اما هنوز که هنوزه به الینا فکر میکنه و گریه میکنه
لوهیون از شدت ناراحتی میخواست گریه کنه....داستان زندگی چان براش مثل آتیشی بود که هر چیزی رو میسوزوند. سریع یاد دستبندش افتاد
لوهیون: و.....یه چیز دیگه؟
_چی؟
لوهیون دستبندشو نشون داد: شما اینو میشناسید؟
لیلی چند دقیقه ای به دستبند خیره بود بعدش یهو خاطره ای رو به یاد اورد
۴.۶k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.