MY KILLER P: 7
جونگ کوک کنار جیمین، رو به روی نامجون نشست
_چی گرفتی از کتابخونه؟
جونگ کوک با ذوق کمیک را بالا اورد
_کلاس ادم کشی جلد ۳۷ !!!
_چه مسخره! اون کمیک برا بچه هاست!
صاحب صدا را دنبال کرد و چیزی که دید باور نمیکرد. اون پسر واقعا جذاب بود! موهای ابی و هودی قرمز! تضاد وحشتناک خفنی داشتن!!!! این پسر دست کمی از خودش نداشت! یک فرشته ی جذاب!! با این حال واقعا گستاخ بود!! سعی کرد دست از خیره ماندن بهش برداره و جواب توهینشو بده
_نظر شمارو نخواستم!
_ولی من دادم!
_چرا؟
_چون اون کمیک برای بچه های کوچولوعه!
با عصبانیت غرید
_نظرت مهم نیست!!!!
_به نظر خیلی برات مهمه!
با اشاره پسر، به دستش نگاه کرد. از عصبانیت داشت کمیک رو له میکرد!
_دعواتون رو تموم کنین!
_ببخشید نامجونا. من باید برم. کارای مهم تری از بحث کردن با یه بچه دارم..
پسر قهوه اش را برداشت و از سالن بیرون رفت. کوک از عصبانیت دندوناشو روی هم فشار داد
_اون پسر واقعا بی تربیت بود!
_بیخیال اون فق..
_اون به کمیک مورد علاقه من توهین کرد جیمیناا!!
_ببخشید کوک، تهیونگ نمیتونه جلوی زبونشو بگیره. به علاوه، تو براش یه رقیبی..
_پس اسمش تهیونگه... ولی اون خیلی عوضیه! جیمین من شبیه بچه هام؟؟؟؟؟؟
کوک با قیافه ای ناراحت به جیمین زل زد. جیمین میتونست قسم بخوره کوک با یه بچه گوگولی هیچ فرقی نداشت. ولی تو اون موقعیت دروغ گفتن بهتر از حقیقت بود
_البته که نه!!!
اهی کشید و سعی کرد اتفاقی که الان افتاد رو فراموش کنه
_برای من ناهار چی گرفتین؟
_پاستا!
سعی کرد لبخند مصنوعی بزنه
_اوهوم.. مرسی
چنگالش را درون پاستا فرو برد و درون دهانش کرد
_راستی یونگی نیست؟
_زنگ قبلی با تهیونگ بحث کرد. اعصابش خورده..
_چی گرفتی از کتابخونه؟
جونگ کوک با ذوق کمیک را بالا اورد
_کلاس ادم کشی جلد ۳۷ !!!
_چه مسخره! اون کمیک برا بچه هاست!
صاحب صدا را دنبال کرد و چیزی که دید باور نمیکرد. اون پسر واقعا جذاب بود! موهای ابی و هودی قرمز! تضاد وحشتناک خفنی داشتن!!!! این پسر دست کمی از خودش نداشت! یک فرشته ی جذاب!! با این حال واقعا گستاخ بود!! سعی کرد دست از خیره ماندن بهش برداره و جواب توهینشو بده
_نظر شمارو نخواستم!
_ولی من دادم!
_چرا؟
_چون اون کمیک برای بچه های کوچولوعه!
با عصبانیت غرید
_نظرت مهم نیست!!!!
_به نظر خیلی برات مهمه!
با اشاره پسر، به دستش نگاه کرد. از عصبانیت داشت کمیک رو له میکرد!
_دعواتون رو تموم کنین!
_ببخشید نامجونا. من باید برم. کارای مهم تری از بحث کردن با یه بچه دارم..
پسر قهوه اش را برداشت و از سالن بیرون رفت. کوک از عصبانیت دندوناشو روی هم فشار داد
_اون پسر واقعا بی تربیت بود!
_بیخیال اون فق..
_اون به کمیک مورد علاقه من توهین کرد جیمیناا!!
_ببخشید کوک، تهیونگ نمیتونه جلوی زبونشو بگیره. به علاوه، تو براش یه رقیبی..
_پس اسمش تهیونگه... ولی اون خیلی عوضیه! جیمین من شبیه بچه هام؟؟؟؟؟؟
کوک با قیافه ای ناراحت به جیمین زل زد. جیمین میتونست قسم بخوره کوک با یه بچه گوگولی هیچ فرقی نداشت. ولی تو اون موقعیت دروغ گفتن بهتر از حقیقت بود
_البته که نه!!!
اهی کشید و سعی کرد اتفاقی که الان افتاد رو فراموش کنه
_برای من ناهار چی گرفتین؟
_پاستا!
سعی کرد لبخند مصنوعی بزنه
_اوهوم.. مرسی
چنگالش را درون پاستا فرو برد و درون دهانش کرد
_راستی یونگی نیست؟
_زنگ قبلی با تهیونگ بحث کرد. اعصابش خورده..
۱۲.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.