پارت : ۴
پارت : ۴
فرشته ایی در قالب شیطان
همه ی ندیمه ها خوشحال بودن که میخوان برن مرخصی ولی یک ندیمه خوشحال نبود و اون زیبای خفته بود چون همه ی کار ها افتاد رو دوش اون دیگه همون استراحت کوتاه مدت هم نداشت باید سخت کار میکرد .
(۱۰ مین بعد )
همه ی ندیمه ها وسایل شون رو جمع کردن . دیگه کم کم خدمتکار ها میرفتن که نوبت به هه سو رسید . هه سو آروم اومد پیش زیبای خفته اون هنوز کنار در اتاق ندیمه ها بود که
هه سو : هرزه میدونی اذیت کردن تو خیلی لذت بخشه چون هیشکی نیست ازت دفاع کنه ( با لحن تحقیر آمیز )
زیبای خفته بغض کرده بود هه سو رفت بیرون از اتاق ندیمه ها
هه سو آخرین نفر بود و بخاطر همین زیبای خفته رفت جایی که همیشه میخوابید یعنی گوشه ی اتاق . اون یه پتو نازک با یه بالشت که از ماسه پر شده بود . رفت اونجا و نشست . که مروارید ها شروع به سر خوردن کردن چشم ها زیبای خفته شروع به درخشیدن کردن
که سوهو وارد اتاق ندیمه ها شد .
(ویو سوهو )
دلم برای بچه ها تنگ شده بود پس بهشون زنگ زدم بیان خونه من تا دور هم باشیم اول زنگ زدم به نامجون هیونگ ( بچه ها سن نامجون و جین تغیر کرده اونا ۲۳ ساله شونه )
مکالمه سوهو و نامی :
سوهو : الو
نامجون: الو
سوهو : سلام هیونگ
نامجون : سلام کوچولو
سوهو : هیونگ من یه دورهمی گرفتم چون خیلی وقت بود پیش همدیگه نبودیم
نامجون : آره خوب میگم خودمون پسرا اییم یا دخترا هم هستن ؟
سوهو : آره دخترا هستن هیونگ
سوهو : هیونگ ساعت هشت بیا
نامجون : باشه بای بای کوچولو
سوهو : بای بای هیونگ بزرگ
(قطع تماس )
(بچه ها موضوع دخترا اینه که نامجون و جین ازدواج کردن در سن ۲۰ سالگی و الان نامجون یه دختر ۳ ساله داره که اسمش وازیستا و اسم زنش که همسن خودشه میونگه و بقیه پسر ها هم دوست دختر دارن که معرفی شون میکنم )
لایک : ۵
کامنت : ۵
بچه ها پارت بعد هیجانیه که تهیونگ میاد هووووو
فرشته ایی در قالب شیطان
همه ی ندیمه ها خوشحال بودن که میخوان برن مرخصی ولی یک ندیمه خوشحال نبود و اون زیبای خفته بود چون همه ی کار ها افتاد رو دوش اون دیگه همون استراحت کوتاه مدت هم نداشت باید سخت کار میکرد .
(۱۰ مین بعد )
همه ی ندیمه ها وسایل شون رو جمع کردن . دیگه کم کم خدمتکار ها میرفتن که نوبت به هه سو رسید . هه سو آروم اومد پیش زیبای خفته اون هنوز کنار در اتاق ندیمه ها بود که
هه سو : هرزه میدونی اذیت کردن تو خیلی لذت بخشه چون هیشکی نیست ازت دفاع کنه ( با لحن تحقیر آمیز )
زیبای خفته بغض کرده بود هه سو رفت بیرون از اتاق ندیمه ها
هه سو آخرین نفر بود و بخاطر همین زیبای خفته رفت جایی که همیشه میخوابید یعنی گوشه ی اتاق . اون یه پتو نازک با یه بالشت که از ماسه پر شده بود . رفت اونجا و نشست . که مروارید ها شروع به سر خوردن کردن چشم ها زیبای خفته شروع به درخشیدن کردن
که سوهو وارد اتاق ندیمه ها شد .
(ویو سوهو )
دلم برای بچه ها تنگ شده بود پس بهشون زنگ زدم بیان خونه من تا دور هم باشیم اول زنگ زدم به نامجون هیونگ ( بچه ها سن نامجون و جین تغیر کرده اونا ۲۳ ساله شونه )
مکالمه سوهو و نامی :
سوهو : الو
نامجون: الو
سوهو : سلام هیونگ
نامجون : سلام کوچولو
سوهو : هیونگ من یه دورهمی گرفتم چون خیلی وقت بود پیش همدیگه نبودیم
نامجون : آره خوب میگم خودمون پسرا اییم یا دخترا هم هستن ؟
سوهو : آره دخترا هستن هیونگ
سوهو : هیونگ ساعت هشت بیا
نامجون : باشه بای بای کوچولو
سوهو : بای بای هیونگ بزرگ
(قطع تماس )
(بچه ها موضوع دخترا اینه که نامجون و جین ازدواج کردن در سن ۲۰ سالگی و الان نامجون یه دختر ۳ ساله داره که اسمش وازیستا و اسم زنش که همسن خودشه میونگه و بقیه پسر ها هم دوست دختر دارن که معرفی شون میکنم )
لایک : ۵
کامنت : ۵
بچه ها پارت بعد هیجانیه که تهیونگ میاد هووووو
۳.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.