جیرز پارت ۱۶

به بیمارستان که رسیدم سریع رفتم تو رفتم سمت صندوق و پرسیدم اتاق خانم پارک چه یونگ کجاست سریع رفتم دم در اتاق در باز کردم رزی خوابیده بود و خواهرم سرش تو گوشی بود یکدفعه به من نگاه کرد هر دو داشتیم به هم نگاه می کردیم نمی دونستم چی بگم رفتم طرفش
جیمین : خواهر من رو ببخش من من نمی دونم الان باید واقعا چی بگم خیلی شرمندم
جیسو: تو برادر کوچیک منی من همیشه باید ببخشمت راستی برای چی اینجایی
جیمین: هم به تو هم به رزی یک معذرت خواهی بدهکارم
بعد جیسو خندید همین که می خندید اشک تو چشماش جمع شد خنده تبدیل شد به خنده اومد بغلم و گفت اون اون نمی دونم... نمی دونم کی می خواد بیدار شه شاید برای شام اون حالش اصلا خوب نیست من پول ندارم پول دارو هاش رو بدم اون به من کمک کرد حالا من نمی تونم کمکش کنم
جیمین: هی اروم باش اروم می تونی بهم توضیخ بدی چی شده
جیسو: ررر... ززییی
و بعد همچی رو برام توضیح داد بعد از اینکه حرفش تموم شد خشکم زد
جیمین: من می تونم پول داروهاش رو بدم
جیسو: واقعاااا
جیمین: خب اره اون جونم رو نجات داد پس خرید دارو خیلی چیز کمیه نسبت به اون اون باعث شد من اونقدر مشروب نخرم و نمی رم اون من و برد خونه و ازم نگه داری کرد من هر کاری کنم به پای کار رزی نمی رسته حالا بیا باهم بریم هم دارو ها رو بخریم هم ناهار بخریم
جیسو: ممنون باش....