عشق هرگز وجود نداشت
پارت ۳
ادمین ❤❤
بعد از ۲ ،۳ ساعت ا/ت رو از بیمارستان مرخص کردن و کوک ا/ت رو برد خونه
( کوک : ک )
( ا/ت : ت )
ک : رسیدیم بیا پایین
ت : بدون توجه به کوک از ماشین پیاده شدم یه راست رفتم تو اتاقم هنوز حالم خوب نبود چرا من چرا من باید زجر بکشم من که جز خوبی به مردم کاری نکردم
ک : ت بدونه اینکه بهم توجه کنه رفت تو اتاقش مثله اینکه خیلی ناراحت بود میترسم یه کاری دست خودش بده
ک : چند ساعتی گ گذشته بود شب شده بود ت نیومد سر میز غذا نگرانش شده بودم نکنه دوباره نه باسرعت به سمت اتاقش رفتم که دیدم ......
ک : نکن ت اینکار رو نکن بیا لطفا
( خوب قضیه از قراره که ا/ت میخواست خودش رو از پنجره پرت کنه پایین و .... )
ت : چرا اینکار رو نکنم نکنه میترسی هه نترس دیگه قراره منو نبینی بابت همه چیز ازت ممنوم من دیگه نمی تونم ادامه بدم امیدوارم خوشبخت بخشی خدانگهدار
ک : نه ا/ت
پایان امیدوارم خوشتون بیاد ♡
لایک و کامنت یادتون نره بای ♡
ادمین ❤❤
بعد از ۲ ،۳ ساعت ا/ت رو از بیمارستان مرخص کردن و کوک ا/ت رو برد خونه
( کوک : ک )
( ا/ت : ت )
ک : رسیدیم بیا پایین
ت : بدون توجه به کوک از ماشین پیاده شدم یه راست رفتم تو اتاقم هنوز حالم خوب نبود چرا من چرا من باید زجر بکشم من که جز خوبی به مردم کاری نکردم
ک : ت بدونه اینکه بهم توجه کنه رفت تو اتاقش مثله اینکه خیلی ناراحت بود میترسم یه کاری دست خودش بده
ک : چند ساعتی گ گذشته بود شب شده بود ت نیومد سر میز غذا نگرانش شده بودم نکنه دوباره نه باسرعت به سمت اتاقش رفتم که دیدم ......
ک : نکن ت اینکار رو نکن بیا لطفا
( خوب قضیه از قراره که ا/ت میخواست خودش رو از پنجره پرت کنه پایین و .... )
ت : چرا اینکار رو نکنم نکنه میترسی هه نترس دیگه قراره منو نبینی بابت همه چیز ازت ممنوم من دیگه نمی تونم ادامه بدم امیدوارم خوشبخت بخشی خدانگهدار
ک : نه ا/ت
پایان امیدوارم خوشتون بیاد ♡
لایک و کامنت یادتون نره بای ♡
۸.۴k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.