پارت ۱۶ گل پژمرده من🥀
#جمهوری-اسلامی-ایران
( سبزی پلو با ماهی ک....ت سپاهی )
((رباط فعاله گزارش کنی ..... برات بد میشه))
جنبه نداری نخون جات اینجا نیس !
یونگی : اووو.....من نمیدونم الان چی باید بگم .
تجربه عشق و عاشقی رو ندارم و کسی از این حرف ها بهم نزده !
هانیا : ت تو فقط باش...دیگه نیازی نیست کاری انجام بدی باشه ؟ م من واقعا اندازه هزاران هزار کهکشان راه شیری عاشقتم .
یونگی : ه هانیا م میشه میشه ببوسمت ؟
هانیا : نیازی نیست بپرسی .
من : یونگی آروم لب هاش رو روی لب هانیا گذاشت و هانیا هم همکاری میکرد...بعد از ۱ دقیقه یونگی زبونش رو توی دهن هانیا گذاشت با زبونش بازی میکرد همزمان لب هاش رو میمکید .
پوزیشنشون جوری بود که یونگی روی هانیا بود و هانیا هم زیر یونگی بود .
همینجوری ب بوسیدن هم ادامه دادن تا جایی که
هانیا هی میزد روی دوش یونگی تا تمومش کنه چون داشت خفه میشد اما یونگ ادامه میداد و دیگه واقعاً هانیا داشت میمرد که از زیر پتو یه لگد محکم
به دی...کش زد .
یونگی : آآآآ هههه آییییی آمممممممممم آآآآههههه
من : هانیا خیلی محکم زده بود و یونگی اشکش در اومده....بچه داشت گریه میکرد توی خودش جمع شده بود و دستش رو روی دی...کش گذاشت🤧
هانیا : ی ی یونگی یونگی خوبی آیییی خاک تو سرمممم بمیرم من فدات شم من واقعاً معذرت میخوام گوه خوردم ببخشید وایییی الان چه خاکی تو سرم بریزممممم !!!!!!!!؟؟؟؟؟
یونگی : آممممم آیییی ( درحال گریه 😿)
هانیا یونگی رو بغل کرد و دستش رو روی دی...ک
یونگی گذاشت و مالوند تا بهتر بشه .
پرش زمانی ۲ دقیقه بعد ↩️
یونگی: خ خوبم خوبم .
ت تو واقعا قصد داری منو عق..یم کنی ؟!
هانیا : ب ببخید د داشتم خفه میشدم م م معزرت میخوام ببخشید .
یونگی : باشه باشه آروم باش الان اوکیم فقط میشه بخوابیم؟
هانیا : اوم ب باش
من : آره دیگه باشه خلاصه همو بغل میکنن و میخوابن دیگه بسه
صبح باشه برای پارت بعد یاه یاه یاه 😁
( سبزی پلو با ماهی ک....ت سپاهی )
((رباط فعاله گزارش کنی ..... برات بد میشه))
جنبه نداری نخون جات اینجا نیس !
یونگی : اووو.....من نمیدونم الان چی باید بگم .
تجربه عشق و عاشقی رو ندارم و کسی از این حرف ها بهم نزده !
هانیا : ت تو فقط باش...دیگه نیازی نیست کاری انجام بدی باشه ؟ م من واقعا اندازه هزاران هزار کهکشان راه شیری عاشقتم .
یونگی : ه هانیا م میشه میشه ببوسمت ؟
هانیا : نیازی نیست بپرسی .
من : یونگی آروم لب هاش رو روی لب هانیا گذاشت و هانیا هم همکاری میکرد...بعد از ۱ دقیقه یونگی زبونش رو توی دهن هانیا گذاشت با زبونش بازی میکرد همزمان لب هاش رو میمکید .
پوزیشنشون جوری بود که یونگی روی هانیا بود و هانیا هم زیر یونگی بود .
همینجوری ب بوسیدن هم ادامه دادن تا جایی که
هانیا هی میزد روی دوش یونگی تا تمومش کنه چون داشت خفه میشد اما یونگ ادامه میداد و دیگه واقعاً هانیا داشت میمرد که از زیر پتو یه لگد محکم
به دی...کش زد .
یونگی : آآآآ هههه آییییی آمممممممممم آآآآههههه
من : هانیا خیلی محکم زده بود و یونگی اشکش در اومده....بچه داشت گریه میکرد توی خودش جمع شده بود و دستش رو روی دی...کش گذاشت🤧
هانیا : ی ی یونگی یونگی خوبی آیییی خاک تو سرمممم بمیرم من فدات شم من واقعاً معذرت میخوام گوه خوردم ببخشید وایییی الان چه خاکی تو سرم بریزممممم !!!!!!!!؟؟؟؟؟
یونگی : آممممم آیییی ( درحال گریه 😿)
هانیا یونگی رو بغل کرد و دستش رو روی دی...ک
یونگی گذاشت و مالوند تا بهتر بشه .
پرش زمانی ۲ دقیقه بعد ↩️
یونگی: خ خوبم خوبم .
ت تو واقعا قصد داری منو عق..یم کنی ؟!
هانیا : ب ببخید د داشتم خفه میشدم م م معزرت میخوام ببخشید .
یونگی : باشه باشه آروم باش الان اوکیم فقط میشه بخوابیم؟
هانیا : اوم ب باش
من : آره دیگه باشه خلاصه همو بغل میکنن و میخوابن دیگه بسه
صبح باشه برای پارت بعد یاه یاه یاه 😁
۲۰
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.