رمان پارت ۳
رمان پارت ۳#
اوگلجان: عجب قشنگ میرقصن 🥹
من:اره بدجوری💫🤟
ایبیکه :بچه ها رقصشون تموم شد پاشین بریم خونه 🏠
من:من میرسونمتون 🏎️
عمر :خیلی خسته شدیما 🥱
امل :آبجی سوسن قشنگ رقصیدیم؟
من:بله معلومه خوشگلم عین پرنسا و ملکه بودید🥹🤟
ایبیکه : زود باشید برم تشنه مه😥
منرسوندمشون برگشتم خونه دیدم که مامان با عمو اکف داره یه کاری.....
مامان 👗 لباساتونو بپوشید ببینم این چه کاریه؟
مامان :ببخش اکف لباساتو بپوش
من:مامان من میخوام با عمر ازدواج کنم!
مامان :چیزی گفتی؟
من: شما از این گوه کاریا میکنید من چیزی میگم اصن الان که شد میخوام فرار کنم
ما میریم و لباس بخریم تا عقد کنیم
فردا وقت عقدمونه
اگه میخواین پارت بعدی رو بزارم کامنت خالی بزار ببینم چند نفریم 🌟😁💫❤️
اوگلجان: عجب قشنگ میرقصن 🥹
من:اره بدجوری💫🤟
ایبیکه :بچه ها رقصشون تموم شد پاشین بریم خونه 🏠
من:من میرسونمتون 🏎️
عمر :خیلی خسته شدیما 🥱
امل :آبجی سوسن قشنگ رقصیدیم؟
من:بله معلومه خوشگلم عین پرنسا و ملکه بودید🥹🤟
ایبیکه : زود باشید برم تشنه مه😥
منرسوندمشون برگشتم خونه دیدم که مامان با عمو اکف داره یه کاری.....
مامان 👗 لباساتونو بپوشید ببینم این چه کاریه؟
مامان :ببخش اکف لباساتو بپوش
من:مامان من میخوام با عمر ازدواج کنم!
مامان :چیزی گفتی؟
من: شما از این گوه کاریا میکنید من چیزی میگم اصن الان که شد میخوام فرار کنم
ما میریم و لباس بخریم تا عقد کنیم
فردا وقت عقدمونه
اگه میخواین پارت بعدی رو بزارم کامنت خالی بزار ببینم چند نفریم 🌟😁💫❤️
۲.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.