زندگی سخت پارت
ویو کوکی
فهمیده بودم تهیونگ با الینا رفته حموم اصلا باورم
نمیشد بهم خیانت کرده بود . پس میخواستم با الینا فرار کنم.
فلش بک به دوران کوک
مامانم انسان بود و بابام خون آشام
(مامانکوک')
'پسرم باید خودت انتخاب کنی .! هم میتونی انسان باشی و هم خون اشام ولی بخاطر هر دو باید قرص بخوری ولی اگه خوناشام تا ابد بشی نمیتونی انسان بشی مگر اینکه عشق واقعیت ببوستت.
فلش بک به الان
ویو کوک
با خودم گفتم ببرمش و با خودم دوستش کنم پس وقتی دیدم داره فرار میکنه پشت سرش اومدم .
وقتی درو باز کرد رفتم و دهنشو گرفتم.تو دستم بیهوش کننده گذاشته بودم.که بیهوش شد
.رفتم و براید استایل بغلش و
کردمو بردمش به یه جای مخفی
.
.
ویو الینا
.
.
+وای ...ای ...خدا....اینجا کجاعه!(با کشش و سر گیجه)
+آی ........خداااا....واییی....یونگی....شوگااااااااا(اونجایی که زیاد ا بود یزره داد زد)
+یونگیییییی!!!
همونجور که نشسته بودم گریه کردم .نمیدونم چرا حس مستی بودم.که صدای در اومد .
+لطفا ...لطفا منو نکش لطفاااااا(داد کم)
_هیسسس کاریت ندارم میخوام نجاتت بدم.
دستمو گذاشتم رو چشام
ویو کوک
تند اومدم پیشش نشستم و پتو مسافرتی گذاشتم روش
و پامو خم کردمو دستامو رو هم گذاشتمو و رو پام گذاشتم و سرمو بردم زیر پام(نفهمیدین)
ویو الینا
کم کم بهش نگاه کردم دیدم سردشه پس نزدیکش شدم و پتو رو رو هردو تامون گذاشتم
ویو کوک
با این کارش تعجب کردم سرمو بالا اواردم
خیلی تعجب کردم اونم مثل من همینجوری نشست و چونشو رو دستاش گذاشت.
+همیشه برادرم..شبا .منو بغلم میکرد .ولی..از اون موقعی که تنها شدیم....(نفس عمیق)..دیگه اتاقمون جدا شد..
+وقتی 5 سالم بود...باهم بازی میکردیم.و میخوابیدیم زیر چادر و بازی میکردیم ولی از اون موقع..دیگه عوض شد...فکر میکنم .....کار سنگینی رو دوششه.......😧😔🙇_......
+....
_من مادر پدرم مردن.....مامانم تو تصادف و پدرمم برای نجاتش......
+خدا بیامرضه .....
_ممنون
+..ام
_بهش نگاه کردم )
+من....
_همینجوری خیره بودم)
+من....
+من دوست دارم یکی مراقبم باشه !دوست دارم...(مکث).(ادمین:هی خماری ها عشقی نیست دوستیه😂)یکی پیشم باشه خسته شدم...از گذشته چیز زیادی یادم نمیاد و اون بهم نمیگه.
_..اسمش چیه!؟؟
+مین یونگی
_
+که ما بهش شوگا میگیم
_اهم(علامت تائید)
+دوست دارم برم پیشش😧
_من میبرمت خونت
+😰
_☺
..........
ادامه دارد
10 لایک
بایی
فهمیده بودم تهیونگ با الینا رفته حموم اصلا باورم
نمیشد بهم خیانت کرده بود . پس میخواستم با الینا فرار کنم.
فلش بک به دوران کوک
مامانم انسان بود و بابام خون آشام
(مامانکوک')
'پسرم باید خودت انتخاب کنی .! هم میتونی انسان باشی و هم خون اشام ولی بخاطر هر دو باید قرص بخوری ولی اگه خوناشام تا ابد بشی نمیتونی انسان بشی مگر اینکه عشق واقعیت ببوستت.
فلش بک به الان
ویو کوک
با خودم گفتم ببرمش و با خودم دوستش کنم پس وقتی دیدم داره فرار میکنه پشت سرش اومدم .
وقتی درو باز کرد رفتم و دهنشو گرفتم.تو دستم بیهوش کننده گذاشته بودم.که بیهوش شد
.رفتم و براید استایل بغلش و
کردمو بردمش به یه جای مخفی
.
.
ویو الینا
.
.
+وای ...ای ...خدا....اینجا کجاعه!(با کشش و سر گیجه)
+آی ........خداااا....واییی....یونگی....شوگااااااااا(اونجایی که زیاد ا بود یزره داد زد)
+یونگیییییی!!!
همونجور که نشسته بودم گریه کردم .نمیدونم چرا حس مستی بودم.که صدای در اومد .
+لطفا ...لطفا منو نکش لطفاااااا(داد کم)
_هیسسس کاریت ندارم میخوام نجاتت بدم.
دستمو گذاشتم رو چشام
ویو کوک
تند اومدم پیشش نشستم و پتو مسافرتی گذاشتم روش
و پامو خم کردمو دستامو رو هم گذاشتمو و رو پام گذاشتم و سرمو بردم زیر پام(نفهمیدین)
ویو الینا
کم کم بهش نگاه کردم دیدم سردشه پس نزدیکش شدم و پتو رو رو هردو تامون گذاشتم
ویو کوک
با این کارش تعجب کردم سرمو بالا اواردم
خیلی تعجب کردم اونم مثل من همینجوری نشست و چونشو رو دستاش گذاشت.
+همیشه برادرم..شبا .منو بغلم میکرد .ولی..از اون موقعی که تنها شدیم....(نفس عمیق)..دیگه اتاقمون جدا شد..
+وقتی 5 سالم بود...باهم بازی میکردیم.و میخوابیدیم زیر چادر و بازی میکردیم ولی از اون موقع..دیگه عوض شد...فکر میکنم .....کار سنگینی رو دوششه.......😧😔🙇_......
+....
_من مادر پدرم مردن.....مامانم تو تصادف و پدرمم برای نجاتش......
+خدا بیامرضه .....
_ممنون
+..ام
_بهش نگاه کردم )
+من....
_همینجوری خیره بودم)
+من....
+من دوست دارم یکی مراقبم باشه !دوست دارم...(مکث).(ادمین:هی خماری ها عشقی نیست دوستیه😂)یکی پیشم باشه خسته شدم...از گذشته چیز زیادی یادم نمیاد و اون بهم نمیگه.
_..اسمش چیه!؟؟
+مین یونگی
_
+که ما بهش شوگا میگیم
_اهم(علامت تائید)
+دوست دارم برم پیشش😧
_من میبرمت خونت
+😰
_☺
..........
ادامه دارد
10 لایک
بایی
۲.۰k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.