مافیا ها
مافیا ها
پارت ۱۴
برگشتم دیدم هیونجین واساده پشتم
ا/ت:ااا ترسیدم
همش میومد جلو منم میرفتم عقب که خوردم یخچال نمیتونستم تکون بخورم
ا/ت:چرا اینجوری نگام میکنی؟
ا/ت:کار بدی کردم؟
که یهو لباش رو چسبوند به لبای من(گزارش نکنننن)
منم همراهیش کردم و رفتیم اتاق من
هیونجین ولم نمیکرد،نفش کم اورد و جدا شد
ا/ت:چرا اونکارو کردی؟(تعجب)
هیونجین:میخواستم ابراز علاقه کنم ولی اینجوری شد(کیوت)
ا/ت:ب..بهم عل...علاقه داری؟؟
هیونجین:اره
ا/ت:واقعااا؟؟؟(شاد)
هیونجین:ارهههه
ا/ت:(پرید تو بغلش)
هیونجین:من خیلی وقته روت کراشم
ا/ت:اوپاااا،مرسییی که پیشمی
هیونجین:فردا به نانسی و تهیونگ بگیم ؟
ا/ت"چیرو؟
هیونجین:اینکه باهم قرار میزارم
ا/ت:از کجا میدونی شاید گفتم نه
هیونجین:اگه میگفتی نه اونوقت بجای همراهی کردن سعی میکردی فرار کنی
ا/ت:باشه(خنده)
هیونجین:😁😁😁
هیونجین:بیا بخوابیم دیروقتهه
ا/ت:باشه😅😅
هیونجین:بسه(کیوت،خنده)
ا/ت:شب دوباره بخیر
&&&فردا&&&
منو هیون از خواب بلند شدیم،رفتیم پایین صبحونه اماده بود
نانسی و ته:صبح بخیر
ا/ت:هیونجین:صبح بخیر
هیونجین:خب یه خبر خوشحال کننده دارم براتون
ته:راجب چی؟
هیون:منو ا/ت قراره....
ته :قراره و؟؟
ویو ا/ت:
دیدم هیون میخواست بگه که داریم قرار میزاریم منم امادگیشو نداشتم برای همین گفتم
ا/ت:منو هیونجین قراره امروز بریم خرید
نانسی:چی؟
ته:چی؟
هیونجین:چی؟
(ا/ت به هیون چشمک زد که تعجب نکنه)
نانسی:این بود خبر خوشحال کنندت؟
هیون:اره
ته:😐😐😐بخور کم بحرف
نانسی:ا/ت باید امروز باهم دیکه بریم بیرون
هیون:کجا؟
نانسی:میریم پیش دانته
هیون:اره بریو دباره ا/تو تنها بزاری؟
نانسی:یا اوپا گیر نده دیگه،دیگه تکرار نمیکنم
هیون:باشه
رفتم لباسام رو پوشیدم
نانسی:بیا بریم
تا پارت بعدی فعلا☺💖
خوب بود؟
پارت ۱۴
برگشتم دیدم هیونجین واساده پشتم
ا/ت:ااا ترسیدم
همش میومد جلو منم میرفتم عقب که خوردم یخچال نمیتونستم تکون بخورم
ا/ت:چرا اینجوری نگام میکنی؟
ا/ت:کار بدی کردم؟
که یهو لباش رو چسبوند به لبای من(گزارش نکنننن)
منم همراهیش کردم و رفتیم اتاق من
هیونجین ولم نمیکرد،نفش کم اورد و جدا شد
ا/ت:چرا اونکارو کردی؟(تعجب)
هیونجین:میخواستم ابراز علاقه کنم ولی اینجوری شد(کیوت)
ا/ت:ب..بهم عل...علاقه داری؟؟
هیونجین:اره
ا/ت:واقعااا؟؟؟(شاد)
هیونجین:ارهههه
ا/ت:(پرید تو بغلش)
هیونجین:من خیلی وقته روت کراشم
ا/ت:اوپاااا،مرسییی که پیشمی
هیونجین:فردا به نانسی و تهیونگ بگیم ؟
ا/ت"چیرو؟
هیونجین:اینکه باهم قرار میزارم
ا/ت:از کجا میدونی شاید گفتم نه
هیونجین:اگه میگفتی نه اونوقت بجای همراهی کردن سعی میکردی فرار کنی
ا/ت:باشه(خنده)
هیونجین:😁😁😁
هیونجین:بیا بخوابیم دیروقتهه
ا/ت:باشه😅😅
هیونجین:بسه(کیوت،خنده)
ا/ت:شب دوباره بخیر
&&&فردا&&&
منو هیون از خواب بلند شدیم،رفتیم پایین صبحونه اماده بود
نانسی و ته:صبح بخیر
ا/ت:هیونجین:صبح بخیر
هیونجین:خب یه خبر خوشحال کننده دارم براتون
ته:راجب چی؟
هیون:منو ا/ت قراره....
ته :قراره و؟؟
ویو ا/ت:
دیدم هیون میخواست بگه که داریم قرار میزاریم منم امادگیشو نداشتم برای همین گفتم
ا/ت:منو هیونجین قراره امروز بریم خرید
نانسی:چی؟
ته:چی؟
هیونجین:چی؟
(ا/ت به هیون چشمک زد که تعجب نکنه)
نانسی:این بود خبر خوشحال کنندت؟
هیون:اره
ته:😐😐😐بخور کم بحرف
نانسی:ا/ت باید امروز باهم دیکه بریم بیرون
هیون:کجا؟
نانسی:میریم پیش دانته
هیون:اره بریو دباره ا/تو تنها بزاری؟
نانسی:یا اوپا گیر نده دیگه،دیگه تکرار نمیکنم
هیون:باشه
رفتم لباسام رو پوشیدم
نانسی:بیا بریم
تا پارت بعدی فعلا☺💖
خوب بود؟
۷.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.