آلفاواومگا
#آلفاواومگا
#part17
کوک برد رو کمی دورتر گذاشت و تیر هارو کنار پا رز انداخت
کوک:خب با دقت منو نگاه کن
کوک یه تیر برداشت و اون رو رو چوبش تنظیم کرد رز هیجان زده با چشمایه گربه ایش به کوک نگاه میکرد کوک به رز نگاه کرد ولی رز تو اون حالت زیادی دلبر شده بود که همین باعث شد تعادلش رو از دست بده و تیر بیوفته زمین
رز:عه چیشد
کوک:هان؟هیچی هواسم پرت شد
رز:جونگ کوک و هواس پرتی؟کاماننن سیب منو بده
کوک:چی چی این سیب دست خورده نمیشه منو نگاه کن
رز:باشهه
رز دست به سینه وایساد و کوک دوباره تمرکز کرد خورد به هدف
رز:هوووو همون اول زدی به هدف ولی من تویه روز نمیتونم اینجوری یاد بگیرم
کوک:بیا دختر میتونی
رز سمت کوک رفت و یه تیر برداشت مثل کوک کشید کوک پشت سرش قرار گرفت و منتظر بود
رز:هی اینجوری نمیتونم تمرکز کنم
کوک:چرا میتونی فقط دقت کن
بویه تنه رز حسابی مستش کرده بود از همون اولم بدنش بویه خاصی میداد رز در حالی که تمرکز کرده بود نگاه سنگین کوک هم حس میکرد دستشو ول کرد ولی تیر از کنار هدف رد شد
رز:ایششش
کوک:اشگال نداره قرار نیست همون اول به هدف بخوره فقط رو تیر زدنت تمرکز کن
رز:چشم استاد
کوک خنده ای کرد این دختر بی نظیر بود رز یه تیر دیگه برداشت تنظیمش کرد وقتی خواست بکشه محکم کشید آرنجه رز تو دماغ کوک خورد
کوک:آخخخ
رز:وای خداااا کوک حالت خوبه بهت گفتم برو کنار
رز صورت کوک رو تو دستش گرفت و به دماغش نگاه کرد
کوک:چیزی نیست فقط دماغم کج شه تقصیرتوعه
رز:خب حالا لوس نشو من ترسیدم خون بیاد
کوک:منظورت چیه که خون بیاد دماغه ها
رز:اصلا هرچی من نمیفهمم تو چرا باید پشت سر من وایسی
کوک:خ خب میخواستم اینجوری برسی کنم
رز:برسی کنی یا دید بزنی
کوک:چی منظورت چیه؟همچین آدمی نیستم
رز:مگه من گفتم هستی
کوک:پررو شدیا فکر کنم سیب نمیخوای
رز پشتشو به کوک کرد و یه تیر برداشت شروع کرد تیر زدن ولی یا به بغل هدف میخورد یا به کارها
کوک:نوچ اینطور نمیشه تو خیلی کار داری
رز:سیبمو بده گرسنمه
کوک:تو که یاد نگرفتی
رز:یا خودت گفتی بهم میدیش
کوک:دیگه ماله خودمه
#part17
کوک برد رو کمی دورتر گذاشت و تیر هارو کنار پا رز انداخت
کوک:خب با دقت منو نگاه کن
کوک یه تیر برداشت و اون رو رو چوبش تنظیم کرد رز هیجان زده با چشمایه گربه ایش به کوک نگاه میکرد کوک به رز نگاه کرد ولی رز تو اون حالت زیادی دلبر شده بود که همین باعث شد تعادلش رو از دست بده و تیر بیوفته زمین
رز:عه چیشد
کوک:هان؟هیچی هواسم پرت شد
رز:جونگ کوک و هواس پرتی؟کاماننن سیب منو بده
کوک:چی چی این سیب دست خورده نمیشه منو نگاه کن
رز:باشهه
رز دست به سینه وایساد و کوک دوباره تمرکز کرد خورد به هدف
رز:هوووو همون اول زدی به هدف ولی من تویه روز نمیتونم اینجوری یاد بگیرم
کوک:بیا دختر میتونی
رز سمت کوک رفت و یه تیر برداشت مثل کوک کشید کوک پشت سرش قرار گرفت و منتظر بود
رز:هی اینجوری نمیتونم تمرکز کنم
کوک:چرا میتونی فقط دقت کن
بویه تنه رز حسابی مستش کرده بود از همون اولم بدنش بویه خاصی میداد رز در حالی که تمرکز کرده بود نگاه سنگین کوک هم حس میکرد دستشو ول کرد ولی تیر از کنار هدف رد شد
رز:ایششش
کوک:اشگال نداره قرار نیست همون اول به هدف بخوره فقط رو تیر زدنت تمرکز کن
رز:چشم استاد
کوک خنده ای کرد این دختر بی نظیر بود رز یه تیر دیگه برداشت تنظیمش کرد وقتی خواست بکشه محکم کشید آرنجه رز تو دماغ کوک خورد
کوک:آخخخ
رز:وای خداااا کوک حالت خوبه بهت گفتم برو کنار
رز صورت کوک رو تو دستش گرفت و به دماغش نگاه کرد
کوک:چیزی نیست فقط دماغم کج شه تقصیرتوعه
رز:خب حالا لوس نشو من ترسیدم خون بیاد
کوک:منظورت چیه که خون بیاد دماغه ها
رز:اصلا هرچی من نمیفهمم تو چرا باید پشت سر من وایسی
کوک:خ خب میخواستم اینجوری برسی کنم
رز:برسی کنی یا دید بزنی
کوک:چی منظورت چیه؟همچین آدمی نیستم
رز:مگه من گفتم هستی
کوک:پررو شدیا فکر کنم سیب نمیخوای
رز پشتشو به کوک کرد و یه تیر برداشت شروع کرد تیر زدن ولی یا به بغل هدف میخورد یا به کارها
کوک:نوچ اینطور نمیشه تو خیلی کار داری
رز:سیبمو بده گرسنمه
کوک:تو که یاد نگرفتی
رز:یا خودت گفتی بهم میدیش
کوک:دیگه ماله خودمه
۱۰.۴k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.