مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟗
ویو کوک
بعد از حمله موفق شدیم باند و عمارتشون رو فتح کنیم ولی اون وون هوی عوضی بل مادرش فرار کردن فقط موفق شدین شوهر یوران رو بگیریم آه اون اصلا به درد نمی خوره ولی دیگه مجبورم گروگان بگیرمش اینجا رو سپردم الکس(دست راست کوک)بعد با چند تا از بادیگارد ها رفتیم عمارت مون تو آمریکا بعد ۸۰ مین رسیدیم ماشین گذاشتم تو حیاط رفتم داخل خبری از ات و تهیونگ نبود از اجوما پرسیدم کجاس گفت تهیونگ پیش ات خوابیده انگار که ترسیده بود بعد رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم رفتمwc اومدم ولو شدم رو تخت که خابم برد...
ویو ات
آروم با صدای آلارم گوشیم ته از خواب بیدار شدم دیدم خودش نیست از جام بلند شدم رو تخت رو مرتب کردم رفتمwcکارهای لازم رو انجام دادم در تراس اتاقم باز کردم هوا عوض شه بعد رفتم پایین دیدم کوک و ته نشستن سر میز تا کوک منو دید بدو بدو اومد بغلم کرد و گفت
+ات خوبی چیزت نشه یااا نگاه اون عوضی باهات چیکار کرده خودم میکشمش(نگران)
_جونگکوکا من خوبم نگران نباش(لبخند)هااا راستی بازوت چطوره؟(نگران)
+بهتر(ذوق یواشکی)
÷اهم بیاید صبحونه لاس زدن هار و بزارید برای بعد
_(خنده)باشه
+(خنده)
بعد نشستیم صبحونه خوردیم بعد صبحونه به تهیونگ گفتم
_برنمیگردیم کره؟ حوصلم سر رفت
÷برید آماده شید بریم بیرون باید برین شرکت یه سری کار ها مونده امشب ساعت ۱۲ پرواز داریم.
_اوک
بعد رفتم تو اتاقم چون هوا سرده داریم به زمستون نزدیک میشیم یه لباس مناسب پوشیدم موهامو شونه زدم حالت دادم و باز گذاشتم بعد رفتم پایین که دیدم فقط منو کوک آماده شدیم
_اوپا تو نمیای؟!
÷نع شما برید من یه سری کار دارم که باید به اونا برسم.
_باشه
بعد سوار بنز من شدیم راه افتادیم طرف شرکت کمی بعد رسیدیم ماشین گذاشتم تو پارکینگ بعد با کوک وارد شرکت شدیم که دیدم این هانا خانم چندش هنوز نرفته هست اووففف(هانا رو کوک و تهیونگ کراشه)(علامت هانا؟)
؟سلام خانم کیم و سلام جونگکوکی(با عشوه)
_خانم جانگ اینجارو با خونه اشتباه نگیرد لطفا جدی باشید!
؟ایششش تو ریئس نیستی هی دستور می دی(با پروویی)
_هه ببین حرف دهنت بفهم اینجا رو بابام من به من سپورد خوش بختانه دیگه باید جناب کیم بزرگ رو بشناسید دیگه!؟
؟هه به تو یا به تهیونگی(با عشوه)
_حرف دهنت بفهم زنیکه بگو جناب کیم دهانت عادت کنه!
؟نگم چی میشه؟!
_این میشه(یه دونه محکم با مشت زد تو صورت هانا)
؟آخخخخخخخ
همه اومدن طرف هانا
_تو از همین الان اخراجی شیرفهم شد ؟! دیگه این طرفا نبیبنمت!
_روبه کارمند ها گفت
_از فردا کسی بخواهد از این رفتار ها تو شرکت نشون بده خودم می دونم با اون!
؟ایشششش(پاشد رفت)
+ات میگم لازم نبود این همه خشونت نشون بدی هااا
_چرا لازم بود این دختر جن*ده هر شب ز*یر یکیه بعد میاد به اوپای من و تو میگه اوفففف الله اکبر بیا بریم به کار برسیم
+باشه
بعد با کوک رفتیم تو اتاق پروژه های جدید آوردن منم عینک کار رو زدم شروع کردم به برسی شون
۶ ساعت بعد
+ات بسه کور شدی بیا بریم دیگه ناهار هم که نخوردی!
_اهههه باشه بریم اینا تموم شدن (عینکش در آورد)
با کوک از شرکت خارج شدیم می خاستم بشینم پشت فرمون که کوک گفت
+ات خسته بذار من بشینم
_باشه
بعد ۳۰ مین رسیدیم به یه رستوران
_عه کوک مگه قرار نبود بریم خونه؟ پس چرا اومدیم اینجا؟
+خوشگل خانم شما ۶ ساعته به جز قهوه هیچی نخوردی پس باید انرژی داشته باشی پس بلند شو بریم
از ماشین پیاده شدیم وارد رستوران شدیم انگار که جناب جانگکوک به میز رزف کرده بود نشستیم سر میز که گارسون اومد
!سلام خوش اومدین چی میل دارین؟
_اممم من یه ماهی کبابی می خواستم
!بله،وشما جناب
+ منم ماهی کبابی
!چشم تا ۳۰ مین بعد غذا می رسه
+_ممنون
!(رفت)
_واییی چند وقته باشگاه نرفتم حس بدی دارم
+باشگاه می ریری؟
_آره من ورزش خیلی دوست دارم پس فک کردی چه جوری بدنم آنقدر رو فرمه؟!
+عه من فک کردم ارثیه
_(از خنده پاره شدن)وای جونگکوکا خیلی باحالی
+از نظر تو اینجوریه
خماری لایک یادتون نره🌚🦋
اسلاید ۲ لباس ات
اسلاید۳ لباس کوک
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟗
ویو کوک
بعد از حمله موفق شدیم باند و عمارتشون رو فتح کنیم ولی اون وون هوی عوضی بل مادرش فرار کردن فقط موفق شدین شوهر یوران رو بگیریم آه اون اصلا به درد نمی خوره ولی دیگه مجبورم گروگان بگیرمش اینجا رو سپردم الکس(دست راست کوک)بعد با چند تا از بادیگارد ها رفتیم عمارت مون تو آمریکا بعد ۸۰ مین رسیدیم ماشین گذاشتم تو حیاط رفتم داخل خبری از ات و تهیونگ نبود از اجوما پرسیدم کجاس گفت تهیونگ پیش ات خوابیده انگار که ترسیده بود بعد رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم رفتمwc اومدم ولو شدم رو تخت که خابم برد...
ویو ات
آروم با صدای آلارم گوشیم ته از خواب بیدار شدم دیدم خودش نیست از جام بلند شدم رو تخت رو مرتب کردم رفتمwcکارهای لازم رو انجام دادم در تراس اتاقم باز کردم هوا عوض شه بعد رفتم پایین دیدم کوک و ته نشستن سر میز تا کوک منو دید بدو بدو اومد بغلم کرد و گفت
+ات خوبی چیزت نشه یااا نگاه اون عوضی باهات چیکار کرده خودم میکشمش(نگران)
_جونگکوکا من خوبم نگران نباش(لبخند)هااا راستی بازوت چطوره؟(نگران)
+بهتر(ذوق یواشکی)
÷اهم بیاید صبحونه لاس زدن هار و بزارید برای بعد
_(خنده)باشه
+(خنده)
بعد نشستیم صبحونه خوردیم بعد صبحونه به تهیونگ گفتم
_برنمیگردیم کره؟ حوصلم سر رفت
÷برید آماده شید بریم بیرون باید برین شرکت یه سری کار ها مونده امشب ساعت ۱۲ پرواز داریم.
_اوک
بعد رفتم تو اتاقم چون هوا سرده داریم به زمستون نزدیک میشیم یه لباس مناسب پوشیدم موهامو شونه زدم حالت دادم و باز گذاشتم بعد رفتم پایین که دیدم فقط منو کوک آماده شدیم
_اوپا تو نمیای؟!
÷نع شما برید من یه سری کار دارم که باید به اونا برسم.
_باشه
بعد سوار بنز من شدیم راه افتادیم طرف شرکت کمی بعد رسیدیم ماشین گذاشتم تو پارکینگ بعد با کوک وارد شرکت شدیم که دیدم این هانا خانم چندش هنوز نرفته هست اووففف(هانا رو کوک و تهیونگ کراشه)(علامت هانا؟)
؟سلام خانم کیم و سلام جونگکوکی(با عشوه)
_خانم جانگ اینجارو با خونه اشتباه نگیرد لطفا جدی باشید!
؟ایششش تو ریئس نیستی هی دستور می دی(با پروویی)
_هه ببین حرف دهنت بفهم اینجا رو بابام من به من سپورد خوش بختانه دیگه باید جناب کیم بزرگ رو بشناسید دیگه!؟
؟هه به تو یا به تهیونگی(با عشوه)
_حرف دهنت بفهم زنیکه بگو جناب کیم دهانت عادت کنه!
؟نگم چی میشه؟!
_این میشه(یه دونه محکم با مشت زد تو صورت هانا)
؟آخخخخخخخ
همه اومدن طرف هانا
_تو از همین الان اخراجی شیرفهم شد ؟! دیگه این طرفا نبیبنمت!
_روبه کارمند ها گفت
_از فردا کسی بخواهد از این رفتار ها تو شرکت نشون بده خودم می دونم با اون!
؟ایشششش(پاشد رفت)
+ات میگم لازم نبود این همه خشونت نشون بدی هااا
_چرا لازم بود این دختر جن*ده هر شب ز*یر یکیه بعد میاد به اوپای من و تو میگه اوفففف الله اکبر بیا بریم به کار برسیم
+باشه
بعد با کوک رفتیم تو اتاق پروژه های جدید آوردن منم عینک کار رو زدم شروع کردم به برسی شون
۶ ساعت بعد
+ات بسه کور شدی بیا بریم دیگه ناهار هم که نخوردی!
_اهههه باشه بریم اینا تموم شدن (عینکش در آورد)
با کوک از شرکت خارج شدیم می خاستم بشینم پشت فرمون که کوک گفت
+ات خسته بذار من بشینم
_باشه
بعد ۳۰ مین رسیدیم به یه رستوران
_عه کوک مگه قرار نبود بریم خونه؟ پس چرا اومدیم اینجا؟
+خوشگل خانم شما ۶ ساعته به جز قهوه هیچی نخوردی پس باید انرژی داشته باشی پس بلند شو بریم
از ماشین پیاده شدیم وارد رستوران شدیم انگار که جناب جانگکوک به میز رزف کرده بود نشستیم سر میز که گارسون اومد
!سلام خوش اومدین چی میل دارین؟
_اممم من یه ماهی کبابی می خواستم
!بله،وشما جناب
+ منم ماهی کبابی
!چشم تا ۳۰ مین بعد غذا می رسه
+_ممنون
!(رفت)
_واییی چند وقته باشگاه نرفتم حس بدی دارم
+باشگاه می ریری؟
_آره من ورزش خیلی دوست دارم پس فک کردی چه جوری بدنم آنقدر رو فرمه؟!
+عه من فک کردم ارثیه
_(از خنده پاره شدن)وای جونگکوکا خیلی باحالی
+از نظر تو اینجوریه
خماری لایک یادتون نره🌚🦋
اسلاید ۲ لباس ات
اسلاید۳ لباس کوک
۸.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.