آخرین بوسه ۸۷
ویو جونگ کوک:
خیلی برای ات نگران بودم
همیشه میترسیدم از دستش بدم حتی اگه یه
زخم هم می شد خدا میدونه
چند بار تا مرز غش کردن من میرفتم
رفتم سمت میز غذا دیدم
که همه نشستن و دارن شام میخورن
دیدم که رو میز هیچ سوپی نیست جین
یکدفعه ای با نگرانی گفت:
حال ات خوبه جونگ کوک؟
دنبال چیزی می گردی؟
من:
آره حالش بهتره،میگم سوپ ندارین؟
جین:
بذار بگم خدمتکارا درست کنن
من:
نه،نه،نه نمی خواد،خودم میرم درست میکنم
جین:
آها. باشه...
رفتم تو آشپزخونه و شریع سوپ مورد
علاقه ی ات رو درست کردم تا سوپ آماده می شد
رفتم پیش ات
و گفتم:
ات دیگه حالت بد نیس؟
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
خیلی برای ات نگران بودم
همیشه میترسیدم از دستش بدم حتی اگه یه
زخم هم می شد خدا میدونه
چند بار تا مرز غش کردن من میرفتم
رفتم سمت میز غذا دیدم
که همه نشستن و دارن شام میخورن
دیدم که رو میز هیچ سوپی نیست جین
یکدفعه ای با نگرانی گفت:
حال ات خوبه جونگ کوک؟
دنبال چیزی می گردی؟
من:
آره حالش بهتره،میگم سوپ ندارین؟
جین:
بذار بگم خدمتکارا درست کنن
من:
نه،نه،نه نمی خواد،خودم میرم درست میکنم
جین:
آها. باشه...
رفتم تو آشپزخونه و شریع سوپ مورد
علاقه ی ات رو درست کردم تا سوپ آماده می شد
رفتم پیش ات
و گفتم:
ات دیگه حالت بد نیس؟
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
۷.۵k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.