ات چند ثانیه قبل رفته بود.
ات چند ثانیه قبل رفته بود.
ویو ات ساعت ۲۳:۱۵
_واییییییییییییی چی بپوشمممممم
(۲۰ دقیقه بعد)
بالاخره لباسمو انتخاب کردم(لباس ات اسلاید دوم)و پوشیدم.معمولا اعتماد بنفس زیادی ندارم ولی خوشگل شده بودم.
ویو گوجو
یه تیشرت سفید ساده برداشتم با شلوار جین آبیم(ساده و بی دغدغه😂)و انداختم تنم.هومممم چشم بندمم بزارم یا نه؟ولش کن نمیزارم حالا یه دفعست دیگه(جررررر😂)یهو نوبارا و مگومی و یوجی پریدن تو اتاق و با نگاه وادافاکی نگام میکردن(جررررر تر😂)
نوبارا:گوجو سنسه کجا میری؟
گوجو:عاممم دارم میرم شهربازی😔:/
نوبارا:😐
مگومی:منتغی😔🚬
(این پارت خیلی سم شددددد😂💔🚮)
(بعد از کلی ماجرا بالاخره گوجو مجبور شد آنان را(کیبوردم مریضه😂)هم با خودش ببره شهربازی (فضول هرگز نیاسود😔🦖)
ویو ات ساعت ۲۳:۵۵
وسط پیاده رو بودم که کارتو از جیبم درآوردم و نگاش کردم.یه شهربازی جلوم بود.همون شهربازی که آدرسش رو کارتم بود(بچه ها از اون کارت های چاپی که مغازه ها دارن نیست یه تیکه کاغذه مستطیلی که توش آدرس نوشته شده)
وارد شهربازی شدم و...
پایان 😔🚮
اصلا سناریو هام و فیکام🚮
ویو ات ساعت ۲۳:۱۵
_واییییییییییییی چی بپوشمممممم
(۲۰ دقیقه بعد)
بالاخره لباسمو انتخاب کردم(لباس ات اسلاید دوم)و پوشیدم.معمولا اعتماد بنفس زیادی ندارم ولی خوشگل شده بودم.
ویو گوجو
یه تیشرت سفید ساده برداشتم با شلوار جین آبیم(ساده و بی دغدغه😂)و انداختم تنم.هومممم چشم بندمم بزارم یا نه؟ولش کن نمیزارم حالا یه دفعست دیگه(جررررر😂)یهو نوبارا و مگومی و یوجی پریدن تو اتاق و با نگاه وادافاکی نگام میکردن(جررررر تر😂)
نوبارا:گوجو سنسه کجا میری؟
گوجو:عاممم دارم میرم شهربازی😔:/
نوبارا:😐
مگومی:منتغی😔🚬
(این پارت خیلی سم شددددد😂💔🚮)
(بعد از کلی ماجرا بالاخره گوجو مجبور شد آنان را(کیبوردم مریضه😂)هم با خودش ببره شهربازی (فضول هرگز نیاسود😔🦖)
ویو ات ساعت ۲۳:۵۵
وسط پیاده رو بودم که کارتو از جیبم درآوردم و نگاش کردم.یه شهربازی جلوم بود.همون شهربازی که آدرسش رو کارتم بود(بچه ها از اون کارت های چاپی که مغازه ها دارن نیست یه تیکه کاغذه مستطیلی که توش آدرس نوشته شده)
وارد شهربازی شدم و...
پایان 😔🚮
اصلا سناریو هام و فیکام🚮
۲.۰k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.