فیک پروانه خونین p13
باورم نمیشه اون تهیونگ بود
داشتم گریه میکردم
که یهو خودم رو داخل هلی کوپتر دیدم
داشتم به تهیونگ نگاه میکردم
ته:ا.ت من نمیدونم چرا نتوستم که
ا.ت:خفه شو (داد)
ته:ا.ت
ا.ت:دهنتو ببند (جیغ)(گریه)
ادمین ویو
همه چی خوب بود و
اون ها به عمارت ته رفتن
ویو ته
میدونستم اگر لج کنم اطفاق خوبی نمیوفته
برای همین به خدمت کار گفتم
هرتور که ا.ت راحته باشه
خیلی حالم بود
بلوزم رو در اوردم (تهیونگ با شلوار بود فقط بلوز نداشت)
خیلی خستم بود شروع کردم به ویسکی
نوشیدن داشت خابم میبرد که روی پاهام یه جسمی حس کردم
چشامو باز کردم دیدم ا.ت بود
داشت با خجالت بهم نگاه میکرد
ته:ا.ت
ا.ت:هوم
ته:منو میبخشی
ا.ت:چرا نکشتیش (آروم)
ته:نگاه کن یه چند روز دیگه از یه چیزی مطمئن میشم بعد جوابت رو میدم
ا.ت:اوک،ولی خیلی بدی
ته:(لب خند)لوس
ته:ا.ت میتونیم امشب،،
ا.ت:اوهم
بچه ها الان یه اسمات سبک مینویسم میخواین رد کنید
ته ویو
شروع کردم به در اوردن لباس ا.ت ،ا.ت خیلی سرخ شد بعد از اینکه یه نگاه بهش انداختم خجالت کشیدم 😆😆
ا.ت ویو
روی تخت دراز کشیدم و منتظر بودم
که یهو حسش کردم یه لب خند از
استرس و زوق زدم
که ته فهمید تا این جاش همه چی خوب بوده
و کار رو شروع کردیم
چندین دقیقه بعد
ا.ت:اهههه ته بس کن
ته:بگو ددی
ا.ت:نهههههه
ته: باشه
ا.ت:ددی بس کن دیگه
ته ویو
بد جور خسته بودیم و یه نگاه به ا.ت کردم پتو رو روش انداختم
و خوابون برد
ویو ادمین
همه چی خوب بود
یک هفته بعد
ا.ت:میدونین که امروز ارباب تهیونگ نیستن و فردا شب برمیگردن
بادیگاردا:بله
امروز به عمارت جئون جونگ کوک حمله میکنیم
شب همون روز
همه بادیگاردا جمع کردیم
و به صمت عمارت رفتیم
که از وحشیانه ترین حمله استفاده کردیم (بچه ها یه پست که نکته این فیک رو دارن میزارم اون جا میگم همه چیو)
تا اینکه تمام افراد داخل عمارت جئون اومدن بیرون
ا.ت:پرتاب (رو به بادیگاردا)
بعد از اینکه مطمئن شدیم
درو شکوندیم
و رفتیم داخل روی همه شون آتیش زدیم که بعد از اینکه بادیگاردا گفتن امنه رفتم داخل تمام کسای که میشناختم داشتن جلوی چشمام اب میشدن
ا.ت :اوه چه جالب
کارن:ا.ت خواهش میکنم دارم میسوزم
ا.ت:(حلش داد،)گم شو
داشتم وسط جهنم راه میرفتم
که به کوک رسیدم صمت هم دیگه اسلحه کشیدیم
که صدای تهیونگ رو شنیدم؟
ته:بس کنید (داد و عربده)
کوک:دست ته گردن بند خانوادگی مون بود
ته:بس کنید (داد)
ویو ا.ت
به صمت کوک اسلحه گرفتم
ولی ماشه رو نکشیدم
اصلا خشکم زده بود
چون دیدم سوهو یه تیر به پشت
سرم زد از گوشه چشمم
خون دیدم
که دیدم تهیونگ قرق خون بود،
چشمام اون صحنه رو باور نکردن
میخوام چنتا عکس فیک پروانه خونین بزارم جان مادرتون گزارش نشه
داشتم گریه میکردم
که یهو خودم رو داخل هلی کوپتر دیدم
داشتم به تهیونگ نگاه میکردم
ته:ا.ت من نمیدونم چرا نتوستم که
ا.ت:خفه شو (داد)
ته:ا.ت
ا.ت:دهنتو ببند (جیغ)(گریه)
ادمین ویو
همه چی خوب بود و
اون ها به عمارت ته رفتن
ویو ته
میدونستم اگر لج کنم اطفاق خوبی نمیوفته
برای همین به خدمت کار گفتم
هرتور که ا.ت راحته باشه
خیلی حالم بود
بلوزم رو در اوردم (تهیونگ با شلوار بود فقط بلوز نداشت)
خیلی خستم بود شروع کردم به ویسکی
نوشیدن داشت خابم میبرد که روی پاهام یه جسمی حس کردم
چشامو باز کردم دیدم ا.ت بود
داشت با خجالت بهم نگاه میکرد
ته:ا.ت
ا.ت:هوم
ته:منو میبخشی
ا.ت:چرا نکشتیش (آروم)
ته:نگاه کن یه چند روز دیگه از یه چیزی مطمئن میشم بعد جوابت رو میدم
ا.ت:اوک،ولی خیلی بدی
ته:(لب خند)لوس
ته:ا.ت میتونیم امشب،،
ا.ت:اوهم
بچه ها الان یه اسمات سبک مینویسم میخواین رد کنید
ته ویو
شروع کردم به در اوردن لباس ا.ت ،ا.ت خیلی سرخ شد بعد از اینکه یه نگاه بهش انداختم خجالت کشیدم 😆😆
ا.ت ویو
روی تخت دراز کشیدم و منتظر بودم
که یهو حسش کردم یه لب خند از
استرس و زوق زدم
که ته فهمید تا این جاش همه چی خوب بوده
و کار رو شروع کردیم
چندین دقیقه بعد
ا.ت:اهههه ته بس کن
ته:بگو ددی
ا.ت:نهههههه
ته: باشه
ا.ت:ددی بس کن دیگه
ته ویو
بد جور خسته بودیم و یه نگاه به ا.ت کردم پتو رو روش انداختم
و خوابون برد
ویو ادمین
همه چی خوب بود
یک هفته بعد
ا.ت:میدونین که امروز ارباب تهیونگ نیستن و فردا شب برمیگردن
بادیگاردا:بله
امروز به عمارت جئون جونگ کوک حمله میکنیم
شب همون روز
همه بادیگاردا جمع کردیم
و به صمت عمارت رفتیم
که از وحشیانه ترین حمله استفاده کردیم (بچه ها یه پست که نکته این فیک رو دارن میزارم اون جا میگم همه چیو)
تا اینکه تمام افراد داخل عمارت جئون اومدن بیرون
ا.ت:پرتاب (رو به بادیگاردا)
بعد از اینکه مطمئن شدیم
درو شکوندیم
و رفتیم داخل روی همه شون آتیش زدیم که بعد از اینکه بادیگاردا گفتن امنه رفتم داخل تمام کسای که میشناختم داشتن جلوی چشمام اب میشدن
ا.ت :اوه چه جالب
کارن:ا.ت خواهش میکنم دارم میسوزم
ا.ت:(حلش داد،)گم شو
داشتم وسط جهنم راه میرفتم
که به کوک رسیدم صمت هم دیگه اسلحه کشیدیم
که صدای تهیونگ رو شنیدم؟
ته:بس کنید (داد و عربده)
کوک:دست ته گردن بند خانوادگی مون بود
ته:بس کنید (داد)
ویو ا.ت
به صمت کوک اسلحه گرفتم
ولی ماشه رو نکشیدم
اصلا خشکم زده بود
چون دیدم سوهو یه تیر به پشت
سرم زد از گوشه چشمم
خون دیدم
که دیدم تهیونگ قرق خون بود،
چشمام اون صحنه رو باور نکردن
میخوام چنتا عکس فیک پروانه خونین بزارم جان مادرتون گزارش نشه
۴.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.