رویای من
پارت ۱
یونا: ماماااااننن...من میترسم( دویدم سمت اتاق مامان و بابا)
صوفیا: یونا؟... چیشده عشقم؟
یونازدم : مامان...هق...خواب هق...دیدم( سرازیر شدن اشک ها)
صوفیا: الهی فدات بشم...چرا گریه میکنی؟..من و بابا اینجایم که!( بغلش کردم)
کوک: چیشده؟...( خواب آلود)
صوفیا: هیچی دخترت خواب بد دیده
کوک: کی جرات کرده نزدیک دختر جئون بشه؟... بگو ببینم میخوای بکشمش.. یا به کیسه ی بوکس تبدیلش کنم؟
یونا:( خندیدن)
کوک: خب دیگه بیا باهم بخوابیم
یونا:بین مامان و بابا خوابیدم*
*صبح*
رونا: خانواده ی جئون بلند شید.. خمیازه*
کوک: تو الان بیداری؟ (کش و قوس دادن)
رونا: بلند شید..میرم صبحونه رو حاضر کنم..یونا رو بیدار نکن بزار یکم دیگه بخوابه..خودش بیدار میشه( رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم)
کوک: اوکی
یونا: ماماااااننن...من میترسم( دویدم سمت اتاق مامان و بابا)
صوفیا: یونا؟... چیشده عشقم؟
یونازدم : مامان...هق...خواب هق...دیدم( سرازیر شدن اشک ها)
صوفیا: الهی فدات بشم...چرا گریه میکنی؟..من و بابا اینجایم که!( بغلش کردم)
کوک: چیشده؟...( خواب آلود)
صوفیا: هیچی دخترت خواب بد دیده
کوک: کی جرات کرده نزدیک دختر جئون بشه؟... بگو ببینم میخوای بکشمش.. یا به کیسه ی بوکس تبدیلش کنم؟
یونا:( خندیدن)
کوک: خب دیگه بیا باهم بخوابیم
یونا:بین مامان و بابا خوابیدم*
*صبح*
رونا: خانواده ی جئون بلند شید.. خمیازه*
کوک: تو الان بیداری؟ (کش و قوس دادن)
رونا: بلند شید..میرم صبحونه رو حاضر کنم..یونا رو بیدار نکن بزار یکم دیگه بخوابه..خودش بیدار میشه( رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم)
کوک: اوکی
۲۰.۸k
۰۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.