فیک『شیطان』
فیک『شیطان』
پارت ۸
راوی : رفتن سوار ون شدن ا.ت دوباره داشت اهنگ گوش میداد و خیلی اعصبانی بود
ویو کوک
ا.ت داشت اهنگ گوش میداد و عصبی بود برای ا.ت خیلی ناراحتم خیلی عذاب کشیده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فلش بک به زمانی که رسیدن یه عمارت
ویو ا.ت
انقدر اعصبانی بودم فقط یه چیز حالمو خوب میکرد بکس
رفتم و دستکش های بکس رو دستم کردم و همش مشت میزدم انقدر مشت زده بودم که وقتی دستم رو از دستکش در اوردم بیرون خونی شده بود ولی حالم بهتر شده بود رفتم پایین که اب بخورم دیدم کوک اومد سمتم (حرف هاشون سرد هست)
کوک_ دستات چرا خونی شده؟
ا.ت+ چیزی نشده یکم خون اومده
_ اجوما اجوما
اجوما !
! بله
_ میشه دست ا.ت رو پانسمان کنی
! بله
_ ممنون من میرم استراحت کنم
اجوما و ا.ت رفتن به یه اتاق که پر از تجهیزات پزشکی بود بعد اجوما داشت دست ا.ت رو پانسمان می کرد که گفت
می دونستی که کوک تا حالا با کسی انقدر مهربون نبوده؟
+ خب
! قدرش رو بدون اون خیلی سختی کشیده اون خانوادش رو از دست داده بهترین دوست رو و حتی عشق اولش رو و.......
ویو ا.ت وقتی گفت که چه سختی هایی کشیده دلم براش سوخت
بعد از پانسمان دستم
رفتم پایین ولی کسی نبود از خدمت کار ها پرسیدم پسرا کجان گفتن رفتن بیرون
وقتی اینو گفت خوشحال شدم و به خدمت کار ها گفتم که برن
عمارت خالی بود...........................
بچه ها این پیام های زیر از دید منه که به شما میگم که نظر بدید 🔪
پارت ۸
راوی : رفتن سوار ون شدن ا.ت دوباره داشت اهنگ گوش میداد و خیلی اعصبانی بود
ویو کوک
ا.ت داشت اهنگ گوش میداد و عصبی بود برای ا.ت خیلی ناراحتم خیلی عذاب کشیده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فلش بک به زمانی که رسیدن یه عمارت
ویو ا.ت
انقدر اعصبانی بودم فقط یه چیز حالمو خوب میکرد بکس
رفتم و دستکش های بکس رو دستم کردم و همش مشت میزدم انقدر مشت زده بودم که وقتی دستم رو از دستکش در اوردم بیرون خونی شده بود ولی حالم بهتر شده بود رفتم پایین که اب بخورم دیدم کوک اومد سمتم (حرف هاشون سرد هست)
کوک_ دستات چرا خونی شده؟
ا.ت+ چیزی نشده یکم خون اومده
_ اجوما اجوما
اجوما !
! بله
_ میشه دست ا.ت رو پانسمان کنی
! بله
_ ممنون من میرم استراحت کنم
اجوما و ا.ت رفتن به یه اتاق که پر از تجهیزات پزشکی بود بعد اجوما داشت دست ا.ت رو پانسمان می کرد که گفت
می دونستی که کوک تا حالا با کسی انقدر مهربون نبوده؟
+ خب
! قدرش رو بدون اون خیلی سختی کشیده اون خانوادش رو از دست داده بهترین دوست رو و حتی عشق اولش رو و.......
ویو ا.ت وقتی گفت که چه سختی هایی کشیده دلم براش سوخت
بعد از پانسمان دستم
رفتم پایین ولی کسی نبود از خدمت کار ها پرسیدم پسرا کجان گفتن رفتن بیرون
وقتی اینو گفت خوشحال شدم و به خدمت کار ها گفتم که برن
عمارت خالی بود...........................
بچه ها این پیام های زیر از دید منه که به شما میگم که نظر بدید 🔪
۴.۵k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.