پارت ۱۳گ fake love
پارت ۱۳گ fake love
*۱۰ شب
کوک: اتاقش کجاست؟
تهیونگ: طبقه بالا سمت چپ چهارمین اتاق
کوک پاشد رفت اتاق ا/ت در زد
ا/ت: تهیونگ گفتم نیا دیگه بزار تنها باشم
کوک در رو باز کرد دید ا/ت نشسته کنار پنجره و به بیرون نگاه میکنه
ا/ت:تهیونگا گفتم که نیا...
ا/ت داشت حرف میزد که برگشت دید تو نیم سانتیش کوک ایستاده بود و دستاش دور چهار چوب پنجره گذاشته و ا/ت رو بین خودش و پنجره گیر داده
ا/ت خواست چیزی بگه که کم مونده بود از پنج ه بیوفته پایین که کوک گرفت ا/ت چشماشو بسته بود تا به دنیای دیگه اش سلام بده
ا/ت: پس چرا نمی افتم؟
کوک:چون گرفتمت
ا/ت چشماشو باز کرد و کوک اونو کشید از پنجره پایین(ا/ت تو پنجره نشسته مثل قبل و) کوک اونو بین دستاش تو چهار چوب پنجره اثیر کرده و ا/ت داره به کوک و کوک هم به ا/ت نگاه میکنه (بفهمین دیگه)
ا/ت: دقیقا چه گوهی میخوری؟
کوک: میخوام باهات حرف بزنم
ا/ت: عه من نمیخوام
کوک:چرا؟
ا/ت: خوب باشه آخرین حرف هاتو بزن( اینو گفت و برگشت به بیرون نگاه کرد)
کوک: منظورت از آخرین حرف چیه؟
ا/ت: من میرم
کوک: کجا میری؟
ا/ت: یه جای دور ، خیلی دور ، جایی که هفته ها ، ماه ها ، و شاید سال ها راحت میمونم
کوک: ا/ت درست حرف بزن ببینم چی شده
ا/ت: کوک من پرواز دارم
کوک:کجا؟(کمیییی عصبی)
ا/ت:...
کوک: گفتم...کجا؟(آروم و تیکه تیکه)
ا/ت:...
کوک: میرم از تهیونگ میپرسم
کوک همین که خواست بره ا/ت به طرف کوک نگاه کرد و گفت
ا/ت: رو زخمش بد تر از این نمک نپاش
کوک با این حرف ا/ت برگشت
کوک: یعنی چی آخهههه؟؟؟
ا/ت اشک تو چشماش جمع شد و کوک برگشت پیش ا/ت و رو زانو هاش نشست جلوش
کوک: چی شده؟
ا/ت: کوک یکم باهات حرف میزنم
کوک: مگه الا...
ا/ت: کوک یکم حرف نزن و فقط به حرف هم گوش بده خواهش میکنم
کوک سرش رو تکون داد
ا/ت: کوک ببین حرف زدن با تو اونم در این مورد برام سخته. درسته ما نتونستیم کنار بیایم ولی تو زمان خودش دوست های خوبی بودیم من با هیچ کس مثل تو راحت نبودم راستش خودمم به خودم تعجب کردم و باور نمیکردم و میگفتم همش یه رویاست ولی با گذشت زمان همه چیز آروم پیش میرفت و باور نکردنی بود بعد گذشتن چند مدت دیدم اره....
خب دستمال هاتون رو برای دو پارت بعد آماده کنین چون قراره لازم باشه😈😂نو تکراری
like:60
comment:70
*۱۰ شب
کوک: اتاقش کجاست؟
تهیونگ: طبقه بالا سمت چپ چهارمین اتاق
کوک پاشد رفت اتاق ا/ت در زد
ا/ت: تهیونگ گفتم نیا دیگه بزار تنها باشم
کوک در رو باز کرد دید ا/ت نشسته کنار پنجره و به بیرون نگاه میکنه
ا/ت:تهیونگا گفتم که نیا...
ا/ت داشت حرف میزد که برگشت دید تو نیم سانتیش کوک ایستاده بود و دستاش دور چهار چوب پنجره گذاشته و ا/ت رو بین خودش و پنجره گیر داده
ا/ت خواست چیزی بگه که کم مونده بود از پنج ه بیوفته پایین که کوک گرفت ا/ت چشماشو بسته بود تا به دنیای دیگه اش سلام بده
ا/ت: پس چرا نمی افتم؟
کوک:چون گرفتمت
ا/ت چشماشو باز کرد و کوک اونو کشید از پنجره پایین(ا/ت تو پنجره نشسته مثل قبل و) کوک اونو بین دستاش تو چهار چوب پنجره اثیر کرده و ا/ت داره به کوک و کوک هم به ا/ت نگاه میکنه (بفهمین دیگه)
ا/ت: دقیقا چه گوهی میخوری؟
کوک: میخوام باهات حرف بزنم
ا/ت: عه من نمیخوام
کوک:چرا؟
ا/ت: خوب باشه آخرین حرف هاتو بزن( اینو گفت و برگشت به بیرون نگاه کرد)
کوک: منظورت از آخرین حرف چیه؟
ا/ت: من میرم
کوک: کجا میری؟
ا/ت: یه جای دور ، خیلی دور ، جایی که هفته ها ، ماه ها ، و شاید سال ها راحت میمونم
کوک: ا/ت درست حرف بزن ببینم چی شده
ا/ت: کوک من پرواز دارم
کوک:کجا؟(کمیییی عصبی)
ا/ت:...
کوک: گفتم...کجا؟(آروم و تیکه تیکه)
ا/ت:...
کوک: میرم از تهیونگ میپرسم
کوک همین که خواست بره ا/ت به طرف کوک نگاه کرد و گفت
ا/ت: رو زخمش بد تر از این نمک نپاش
کوک با این حرف ا/ت برگشت
کوک: یعنی چی آخهههه؟؟؟
ا/ت اشک تو چشماش جمع شد و کوک برگشت پیش ا/ت و رو زانو هاش نشست جلوش
کوک: چی شده؟
ا/ت: کوک یکم باهات حرف میزنم
کوک: مگه الا...
ا/ت: کوک یکم حرف نزن و فقط به حرف هم گوش بده خواهش میکنم
کوک سرش رو تکون داد
ا/ت: کوک ببین حرف زدن با تو اونم در این مورد برام سخته. درسته ما نتونستیم کنار بیایم ولی تو زمان خودش دوست های خوبی بودیم من با هیچ کس مثل تو راحت نبودم راستش خودمم به خودم تعجب کردم و باور نمیکردم و میگفتم همش یه رویاست ولی با گذشت زمان همه چیز آروم پیش میرفت و باور نکردنی بود بعد گذشتن چند مدت دیدم اره....
خب دستمال هاتون رو برای دو پارت بعد آماده کنین چون قراره لازم باشه😈😂نو تکراری
like:60
comment:70
۳۶.۵k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.