منطقه ممنوعه عشق پارت ۵
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:5
خشمگین نگام کرد
تهیونگ:که به من سیلی میزنی دختره ی....
دستش و بلند کرد و خاست سیلی بزنه چشا مو بستم.
جونگکوک:وایسا هیونگ.
چشا مو باز کردم سمت تهیونگ اومدو گفت
جونگکوک:بزار بره من کاریش ندارم.
تهیونگ:اما اخه...
جونگکوک:گفتم نه.
تهیونگ:هوف باشه.
رفتن که لیا بلند شد و گفت.
لیا:اینا چرا انقد لاشین؟
ات:فضولشونی؟
لیا:وا چته؟
ات:هیچی.
سرجام نشستم که بعد چن دقیقه استاد اومد و درس داد.
اونم ریاضی متنفرممم.
تو فکرای خودم بودم که...
استاد:خانم کیم؟
ات:بله استاد؟
استاد:تو کدوم خیالاتی گمین؟این بار سومه صداتون میکنم
ات:چیزه استا.. ..
جونگکوک:حتما تو فکره مخ کدوم پسرو بزنه.
تهیونگ:با این قیافش.
لیا بلند شد و گفت:
لیا:هرچی باشه دو درجه از تو بهتره.
دستش و گرفتمو گفتم
ات:بشین لطفا.
تهیونگ:اوه اوه ببین....
استاد:تمومش کنین الان وقته درسه نه دعوا هرکی اعتراض داره بره بیرون.
کیفمو برداشتم که یهو دیدم جونگکوکم بلند شد و کیف شو برداشت.
بی اهمیت بیرون رفتم که اونم بیرون اومد.
داشتم سمت حیاط میرفتم که صداش متوقفم کرد.
جونگکوک:ات!
ات:هوم؟
جونگکوک:دنبالم بیا..
سمتش چرخیدم،
ات:چرا دنبالت بیام؟
سمتم اومد و دستمو گرفت و با خودش میکشید
ات:یااا ولم کنن.
جونگکوک:زیاد جیک جیک نکن جوجه.
ات:ببین ولم نکنی داد میزنم میگم این یاروعه اومده خفت گیری.
خندیدو چن دش گفت:
جونگکوک:جون تو فقط داد بزن.
ات:یااااااا
....
پارت:5
خشمگین نگام کرد
تهیونگ:که به من سیلی میزنی دختره ی....
دستش و بلند کرد و خاست سیلی بزنه چشا مو بستم.
جونگکوک:وایسا هیونگ.
چشا مو باز کردم سمت تهیونگ اومدو گفت
جونگکوک:بزار بره من کاریش ندارم.
تهیونگ:اما اخه...
جونگکوک:گفتم نه.
تهیونگ:هوف باشه.
رفتن که لیا بلند شد و گفت.
لیا:اینا چرا انقد لاشین؟
ات:فضولشونی؟
لیا:وا چته؟
ات:هیچی.
سرجام نشستم که بعد چن دقیقه استاد اومد و درس داد.
اونم ریاضی متنفرممم.
تو فکرای خودم بودم که...
استاد:خانم کیم؟
ات:بله استاد؟
استاد:تو کدوم خیالاتی گمین؟این بار سومه صداتون میکنم
ات:چیزه استا.. ..
جونگکوک:حتما تو فکره مخ کدوم پسرو بزنه.
تهیونگ:با این قیافش.
لیا بلند شد و گفت:
لیا:هرچی باشه دو درجه از تو بهتره.
دستش و گرفتمو گفتم
ات:بشین لطفا.
تهیونگ:اوه اوه ببین....
استاد:تمومش کنین الان وقته درسه نه دعوا هرکی اعتراض داره بره بیرون.
کیفمو برداشتم که یهو دیدم جونگکوکم بلند شد و کیف شو برداشت.
بی اهمیت بیرون رفتم که اونم بیرون اومد.
داشتم سمت حیاط میرفتم که صداش متوقفم کرد.
جونگکوک:ات!
ات:هوم؟
جونگکوک:دنبالم بیا..
سمتش چرخیدم،
ات:چرا دنبالت بیام؟
سمتم اومد و دستمو گرفت و با خودش میکشید
ات:یااا ولم کنن.
جونگکوک:زیاد جیک جیک نکن جوجه.
ات:ببین ولم نکنی داد میزنم میگم این یاروعه اومده خفت گیری.
خندیدو چن دش گفت:
جونگکوک:جون تو فقط داد بزن.
ات:یااااااا
....
۳.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.