دوباره عاشقم شو⁴
#دوبارهعاشقمشو⁴
با دیدن اون پسر که از قضا یکی از همکلاسیاش بود پوزخندی کنج لبش شکل گرفت!
مثل همیشه دلش میخواست سربه سر برادر سرد و مغرورش بذاره پس نگاهشو از اون پسر خوش خنده گرفت و روبه شاهان گفت:
_چیه؟چشتو گرفته خان داداش؟
با شنیدن صدای پر تمسخر پرهام اخمی کرد.
خوب میدونست چرا این پسر اینقدر اذیتش میکنه..
نگاهشو از اون پسر گرفت و به چشمای خیره کننده برادرش داد!
_بهتره اینقدر کـ.*.صـ.*.شعر نگی!..داداش
پرهام از شنیدن این حرفش حرصش گرفت و ابروهاش بهم گره خورد..
_چیه به قانونتون برخورد جناب سروان؟از ه.م.ج.ن.س.گ.ر.ا.ی.ی میترسی؟میترسی اعدام شی یا چی؟..
مشت محکمشو روی میز کوبید و با نگاه آبی که حالا کم و بیش قرمز شده بود به پرهام نگاه کرد..
_چرند گفتن و تموم کن..میخوای به بابا بگم نذاره بری خوابگاه و همین امشب بیاد تهران؟
_اوه..خان داداش چرا داغ میشی تهدید میکنی؟چیزی نگفتم که اوکی ببخشید..
love me again..
با دیدن اون پسر که از قضا یکی از همکلاسیاش بود پوزخندی کنج لبش شکل گرفت!
مثل همیشه دلش میخواست سربه سر برادر سرد و مغرورش بذاره پس نگاهشو از اون پسر خوش خنده گرفت و روبه شاهان گفت:
_چیه؟چشتو گرفته خان داداش؟
با شنیدن صدای پر تمسخر پرهام اخمی کرد.
خوب میدونست چرا این پسر اینقدر اذیتش میکنه..
نگاهشو از اون پسر گرفت و به چشمای خیره کننده برادرش داد!
_بهتره اینقدر کـ.*.صـ.*.شعر نگی!..داداش
پرهام از شنیدن این حرفش حرصش گرفت و ابروهاش بهم گره خورد..
_چیه به قانونتون برخورد جناب سروان؟از ه.م.ج.ن.س.گ.ر.ا.ی.ی میترسی؟میترسی اعدام شی یا چی؟..
مشت محکمشو روی میز کوبید و با نگاه آبی که حالا کم و بیش قرمز شده بود به پرهام نگاه کرد..
_چرند گفتن و تموم کن..میخوای به بابا بگم نذاره بری خوابگاه و همین امشب بیاد تهران؟
_اوه..خان داداش چرا داغ میشی تهدید میکنی؟چیزی نگفتم که اوکی ببخشید..
love me again..
۹۱۶
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.