پارت 2
پارت 2
بومگیو: منتظر بودم اتوبوس بیاد. اما تا اتوبوس رسید.
یه صدای بلند تصادف اومد...
منتظر بودم کای بیاد. اما اون دیر کرده بود و هر چه قدر بهش زنگ زدم برنداشت...
رفتم ببینم چیشد... که... که دیدم... کایییییییی
کایییییییی
که دیدم کای با سر خونی رو زمینه
کلی صداش زدم
بومگیو: کای... مگه قول ندادی تا اخر باهمیم لطفا برگرد پیشم
چرا نگا میکنین زنگ بزنیم امبولانس ( هق هق کنان)
مردمی که اون اطراف بودن زنگ زدن امبولانس بیاد
بومگیو تا زمانی که که امبولانس برسه داشت گریه میکرد و اسم کای رو صدا میزد...
**: امبولانس اومد بکشین کنار
کای رو بردن ولی نذاشتن بومگیو باهاشون بره
بومگیو تا خواست دنبال امبولانس بره نیکی از راه رسید و گفت : بومگیو چیشده؟چرا دستات خونیه؟چرا داری گریه میکنی؟ پس هیونینگی کو؟
بومگیو گفت:...
بومگیو: منتظر بودم اتوبوس بیاد. اما تا اتوبوس رسید.
یه صدای بلند تصادف اومد...
منتظر بودم کای بیاد. اما اون دیر کرده بود و هر چه قدر بهش زنگ زدم برنداشت...
رفتم ببینم چیشد... که... که دیدم... کایییییییی
کایییییییی
که دیدم کای با سر خونی رو زمینه
کلی صداش زدم
بومگیو: کای... مگه قول ندادی تا اخر باهمیم لطفا برگرد پیشم
چرا نگا میکنین زنگ بزنیم امبولانس ( هق هق کنان)
مردمی که اون اطراف بودن زنگ زدن امبولانس بیاد
بومگیو تا زمانی که که امبولانس برسه داشت گریه میکرد و اسم کای رو صدا میزد...
**: امبولانس اومد بکشین کنار
کای رو بردن ولی نذاشتن بومگیو باهاشون بره
بومگیو تا خواست دنبال امبولانس بره نیکی از راه رسید و گفت : بومگیو چیشده؟چرا دستات خونیه؟چرا داری گریه میکنی؟ پس هیونینگی کو؟
بومگیو گفت:...
۱.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.