p1
(ویو ا. ت)
سلام من ا. ت هستم ۲۳ سالمه و ۲ ساله که با جیهوپ ازدواج کردم من خیلی خیلی دوستش دارم ولی خب من باردار نمیشم و جیهوپ و من خیلی رفتیم دکتر حتی به بهترین دکتر ها هم رفتیم اما همشون میگفتن من حامله نمیشم الان ۳ ماه شده که جیهوپ باهام سرد شده و دیگه مثله قبل باهام مهربون نیست منم خیلی ناراحتم اون همیشه صبح ها که از خواب بیدار میشم میبینم نیستش تازه همیشه دیر موقعه میاد خونه و تا دیر موقع سره کاره تازه حوصله منم نداره حتی شام هم بیرون میخوره من خیلی بهش شک کردم برای همین تصمیم گرفتم که فردا صبح وقتی از خواب بیدار شد برم تعقیبش کنم
(فردا صبح ویو ا. ت)
امروز زودتر از همیشه از خواب بیدار شدم و دیدم هوپی بیدار شده داره لباس عوض میکنه و منم تصکیم گرفتم خودمو بزنم به خواب وقتی صدای دره خونه رو شنیدم سریع بلند شدم و لباسم رو عوض کردم و کلیدای خونه رو برداشتم باکیفم و گوشیم هم برداشتم و زدم بیرون تاکسی گرفتم بهش گفتم ماشین هوپی رو دنبال کنه بعد از چند دقیقه هوپی جلوی یه خونه پارک کرد و از ماشین درومد و رفت زنگ خونه رو زد و یهو یه دختر در رو باز کرد و جبهوپ بغلش کرد و لب همدیگرو بوسیدن دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم از ماشین پیاده شدم و رفتم جلوی دره خونه و اول به جیهوپ یه سیلی زدم و گفتم
+(علامت ا. ت + علامت جیهوپ _)
+ عوضیییییی مگه من چه گناهی کردم که اینجوری بهم جوال میدییییی (داد و گریه شدید)
_ ههه تو حامله نمیشی ازت خسته شدم دیگه برام تکراری شدی
+ برات متاسفم یه روز پشیمون میشی و اون روز دیگه خیلی دیره
_ عمرا اگه پشیمون بشم
+ میبینیم
و سریع سوار تاکسی شدم و رفتم به سمت خونه ای که ماله جیهوپ بود دیگه مایی وجود نداشت من اصلا حالم خوب نبود وقتی رسیدم سریع رفتم داخل بعدش رفتم تو اتاق وسایلمو جمع کردم ریختم تو چمدون و برای آخرین بار به اون خونه خیره شدم چقدر داخلش خاطره داشتم و بعدش از اونجا رفتم
سلام من ا. ت هستم ۲۳ سالمه و ۲ ساله که با جیهوپ ازدواج کردم من خیلی خیلی دوستش دارم ولی خب من باردار نمیشم و جیهوپ و من خیلی رفتیم دکتر حتی به بهترین دکتر ها هم رفتیم اما همشون میگفتن من حامله نمیشم الان ۳ ماه شده که جیهوپ باهام سرد شده و دیگه مثله قبل باهام مهربون نیست منم خیلی ناراحتم اون همیشه صبح ها که از خواب بیدار میشم میبینم نیستش تازه همیشه دیر موقعه میاد خونه و تا دیر موقع سره کاره تازه حوصله منم نداره حتی شام هم بیرون میخوره من خیلی بهش شک کردم برای همین تصمیم گرفتم که فردا صبح وقتی از خواب بیدار شد برم تعقیبش کنم
(فردا صبح ویو ا. ت)
امروز زودتر از همیشه از خواب بیدار شدم و دیدم هوپی بیدار شده داره لباس عوض میکنه و منم تصکیم گرفتم خودمو بزنم به خواب وقتی صدای دره خونه رو شنیدم سریع بلند شدم و لباسم رو عوض کردم و کلیدای خونه رو برداشتم باکیفم و گوشیم هم برداشتم و زدم بیرون تاکسی گرفتم بهش گفتم ماشین هوپی رو دنبال کنه بعد از چند دقیقه هوپی جلوی یه خونه پارک کرد و از ماشین درومد و رفت زنگ خونه رو زد و یهو یه دختر در رو باز کرد و جبهوپ بغلش کرد و لب همدیگرو بوسیدن دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم از ماشین پیاده شدم و رفتم جلوی دره خونه و اول به جیهوپ یه سیلی زدم و گفتم
+(علامت ا. ت + علامت جیهوپ _)
+ عوضیییییی مگه من چه گناهی کردم که اینجوری بهم جوال میدییییی (داد و گریه شدید)
_ ههه تو حامله نمیشی ازت خسته شدم دیگه برام تکراری شدی
+ برات متاسفم یه روز پشیمون میشی و اون روز دیگه خیلی دیره
_ عمرا اگه پشیمون بشم
+ میبینیم
و سریع سوار تاکسی شدم و رفتم به سمت خونه ای که ماله جیهوپ بود دیگه مایی وجود نداشت من اصلا حالم خوب نبود وقتی رسیدم سریع رفتم داخل بعدش رفتم تو اتاق وسایلمو جمع کردم ریختم تو چمدون و برای آخرین بار به اون خونه خیره شدم چقدر داخلش خاطره داشتم و بعدش از اونجا رفتم
۷.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.