پارت۱۵
پارت۱۵
#جدال عشق
و دوباره به لبام حمله ور شد
چشمامو بسته بودم
بسته بودم تا نبینم
نبینم چطوری شکسته میشم
تو یه حرکت شلوارم و از پام درآورد و پرت کرد گوشه اتاق
صدای جیغم بلند شد
که یه سیلی خوابوند توی گوشم
صورتم گز گز میکرد
اشکام که روی گونم میریخت و باعث سوزش گونه ام میشد
با مظلومیت تمام توی چشمای خمار قرمزش نگاه کردم
+ ا...ایکا...و...ولم کن...بزار....بزار برم
خندید
_ کجا میخوای بری
_ تازه سر شبه
پوزخندی زد و سرشو نزدیک گوشم آورد
+ امشب قرار شب قشنگی بشه
سرم گیج رفت
از ترس تمام بدنم یخ کرده بود
وقتی دستش به لباس زیرم رسید چشمام سیاهی رفت
و بسته شد و هیچی متوجه نشدم
تاریکی مطلق
و بی حسی
نور خورشید که میخورد توی چشمام اذیتم میکرد و منو از خواب
بیرون میکشید
چشمامو باز کردم
و خواستم بلند شم
اما درد بدی توی کمرم پیچید
انگار که کمرم شکسته شده بود
یهو تمام اتفاقات دیشب مثل فیلم از جلو چشمم رد شد
اومد ِن ایکا
حمله کردنش به من
پاره شدن لباسام
نگاهی به خودم کردم
هیچی تو تنم نبود
و.....و.......
وسط پاهام خونی بود و تخت خونی شده بود
ریزش اشکام دست خودم نبود
نگاهی به سمت راستم انداختم که ایکا لخت خوابیده بود
چیکار کنم
االن چیکار کنم
اشکام روونه شد
جلوی خودم و گرفتم تا مبادا صدام بلند بشه و به گوش شیطان خفته
کنارم برسه و بیدارش کنه
شیطانی که نه تنها روحم بلکه جسمم را هم دریده بود
نگاهی به خودم کردم
به خاطر دستای لعنتی حتی نمیتونستم لباس تنم کنم
پتو رو دور خودم پیچوندم و از اتاق زدم بیرون
اما کجا میرفتم
کجا رو داشتم که برم
در اتاق رو به رو و زدم
تنها جایی که میتونستم برم و تنها کسی که میتونستم بهش پناه ببرم اون
بود
در زدم
دیگه پاهام توان نگه داشتنمو نداشتن
همون جا جلوی در فرود اومدم
در باز شد
و لوکا اومد جلوم زانو زد
× چه بالیی سرت اومده؟
چشمای اشک آلودمو بهش دوختم
+ میشه لطفا بهم پناه بدی
و زدم زیر گریه
بغلم کرد
و دست انداخت زیر زانوم و بلندم کرد
آوردم توی اتاق خودش
و روی مبل گذاشتم
و پتو رو دورم محکم کرد
× کار....کار ایکاست؟
همون جور که گریه میکردم سرمو تکون دادم
× چه بالیی سرت آورده؟
نگاهی بهش کردم تازه به عمق ماجرا پی بردم
اون بهم تجاوز کرده بود
تجاوز
تجاوز
توی سرم میپیچید
داشت دیوونم میکرد
چنگی به موهام انداختم و کشیدمشون
هق هق میکردم و جیغ میکشیدم
× هی هی آروم باش من....من میرم بیرون تا راحت تر باشی
که چنگی به بازوش انداختم
+ لطفا نرو
+ من میترسم
که صدای در اومد...
#جدال عشق
و دوباره به لبام حمله ور شد
چشمامو بسته بودم
بسته بودم تا نبینم
نبینم چطوری شکسته میشم
تو یه حرکت شلوارم و از پام درآورد و پرت کرد گوشه اتاق
صدای جیغم بلند شد
که یه سیلی خوابوند توی گوشم
صورتم گز گز میکرد
اشکام که روی گونم میریخت و باعث سوزش گونه ام میشد
با مظلومیت تمام توی چشمای خمار قرمزش نگاه کردم
+ ا...ایکا...و...ولم کن...بزار....بزار برم
خندید
_ کجا میخوای بری
_ تازه سر شبه
پوزخندی زد و سرشو نزدیک گوشم آورد
+ امشب قرار شب قشنگی بشه
سرم گیج رفت
از ترس تمام بدنم یخ کرده بود
وقتی دستش به لباس زیرم رسید چشمام سیاهی رفت
و بسته شد و هیچی متوجه نشدم
تاریکی مطلق
و بی حسی
نور خورشید که میخورد توی چشمام اذیتم میکرد و منو از خواب
بیرون میکشید
چشمامو باز کردم
و خواستم بلند شم
اما درد بدی توی کمرم پیچید
انگار که کمرم شکسته شده بود
یهو تمام اتفاقات دیشب مثل فیلم از جلو چشمم رد شد
اومد ِن ایکا
حمله کردنش به من
پاره شدن لباسام
نگاهی به خودم کردم
هیچی تو تنم نبود
و.....و.......
وسط پاهام خونی بود و تخت خونی شده بود
ریزش اشکام دست خودم نبود
نگاهی به سمت راستم انداختم که ایکا لخت خوابیده بود
چیکار کنم
االن چیکار کنم
اشکام روونه شد
جلوی خودم و گرفتم تا مبادا صدام بلند بشه و به گوش شیطان خفته
کنارم برسه و بیدارش کنه
شیطانی که نه تنها روحم بلکه جسمم را هم دریده بود
نگاهی به خودم کردم
به خاطر دستای لعنتی حتی نمیتونستم لباس تنم کنم
پتو رو دور خودم پیچوندم و از اتاق زدم بیرون
اما کجا میرفتم
کجا رو داشتم که برم
در اتاق رو به رو و زدم
تنها جایی که میتونستم برم و تنها کسی که میتونستم بهش پناه ببرم اون
بود
در زدم
دیگه پاهام توان نگه داشتنمو نداشتن
همون جا جلوی در فرود اومدم
در باز شد
و لوکا اومد جلوم زانو زد
× چه بالیی سرت اومده؟
چشمای اشک آلودمو بهش دوختم
+ میشه لطفا بهم پناه بدی
و زدم زیر گریه
بغلم کرد
و دست انداخت زیر زانوم و بلندم کرد
آوردم توی اتاق خودش
و روی مبل گذاشتم
و پتو رو دورم محکم کرد
× کار....کار ایکاست؟
همون جور که گریه میکردم سرمو تکون دادم
× چه بالیی سرت آورده؟
نگاهی بهش کردم تازه به عمق ماجرا پی بردم
اون بهم تجاوز کرده بود
تجاوز
تجاوز
توی سرم میپیچید
داشت دیوونم میکرد
چنگی به موهام انداختم و کشیدمشون
هق هق میکردم و جیغ میکشیدم
× هی هی آروم باش من....من میرم بیرون تا راحت تر باشی
که چنگی به بازوش انداختم
+ لطفا نرو
+ من میترسم
که صدای در اومد...
۲.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.