جونگکوک- برید گمشید اونور تا اینجا رو سردخونه نکردم برای
جونگکوک-برید گمشید اونور تا اینجا رو سردخونه نکردم برای همه تون
‹𝒂𝒕›
ترسیده پشت در وایسادم. صدای داد و فریاداش میومد اگه یکم بیشتر صبر میکردم همه رو میکشت
در و بدون مقدمه باز کردم جیغ زدم
ات-ولش کن جونگکوک
با صدای جیغ من مشتش رو هوا خشک شد
همینطور که یقه چول سو رو گرفته بود برگشت سمتم
ته چشماش شوک و خشم موج میزد
ولی بی اهمیت به من دوباره شروع کرد به زدنش
رفتم سمتش و از بازوش گرفتم:
ات-لطفا بیخیال شو بخاطر من
من؟چه فکری کردم این و گفتم من...هه اهمیتی براش ندارم حتی یه ذره
جونگکوک-لش این و جمع کنید تا بعدا به حسابش برسم
بعد از رفتن اونا با وُلوم صدای بالا گفت
جونگکوک-اینجا چه غلطی میکنی تو
ات-مادرت منو فرستاده خودم نیومدم
نفسی عمیق کشید ولی آثار خشم تو چهره اش مشخص میشد.
کت لی مشکیش و از رو میزکارش برداشت و رو دوشش انداخت دستای منو گرفت و کشیدم تا باهاش هم قدم بشم. چقدر به این دست گرفتنا علاقه داشتم
اینجوری که دستاشو چفت دستام میکنه ای کاش میشد نوازششون کنم. رگای دستش مشخص بود و بیشتر دل می برد
وقتی به خودم اومدم تو ماشین بودیم
جونگکوک-چرا گفتی بخاطر من؟ چه فکری کردی؟
با درد پوزخندی زدم: میدونم اهمیتی برات ندارم از دهنم پرید
جونگکوک-منظورم اینه چرا از خودت مایع میزاری تا کسی که حقشه مجازات نشه...دفعه آخرت باشه از چیزی که مال منه مایه میزاری اوکی؟
خیره اش بودم رانندگی میکرد و بهم نگاه کرد
ات-با...شه
جونگکوک-خوبه
وقتی داشت میرفت سمت خونه از جلوی
پارک رد شد
‹𝒂𝒕›
ترسیده پشت در وایسادم. صدای داد و فریاداش میومد اگه یکم بیشتر صبر میکردم همه رو میکشت
در و بدون مقدمه باز کردم جیغ زدم
ات-ولش کن جونگکوک
با صدای جیغ من مشتش رو هوا خشک شد
همینطور که یقه چول سو رو گرفته بود برگشت سمتم
ته چشماش شوک و خشم موج میزد
ولی بی اهمیت به من دوباره شروع کرد به زدنش
رفتم سمتش و از بازوش گرفتم:
ات-لطفا بیخیال شو بخاطر من
من؟چه فکری کردم این و گفتم من...هه اهمیتی براش ندارم حتی یه ذره
جونگکوک-لش این و جمع کنید تا بعدا به حسابش برسم
بعد از رفتن اونا با وُلوم صدای بالا گفت
جونگکوک-اینجا چه غلطی میکنی تو
ات-مادرت منو فرستاده خودم نیومدم
نفسی عمیق کشید ولی آثار خشم تو چهره اش مشخص میشد.
کت لی مشکیش و از رو میزکارش برداشت و رو دوشش انداخت دستای منو گرفت و کشیدم تا باهاش هم قدم بشم. چقدر به این دست گرفتنا علاقه داشتم
اینجوری که دستاشو چفت دستام میکنه ای کاش میشد نوازششون کنم. رگای دستش مشخص بود و بیشتر دل می برد
وقتی به خودم اومدم تو ماشین بودیم
جونگکوک-چرا گفتی بخاطر من؟ چه فکری کردی؟
با درد پوزخندی زدم: میدونم اهمیتی برات ندارم از دهنم پرید
جونگکوک-منظورم اینه چرا از خودت مایع میزاری تا کسی که حقشه مجازات نشه...دفعه آخرت باشه از چیزی که مال منه مایه میزاری اوکی؟
خیره اش بودم رانندگی میکرد و بهم نگاه کرد
ات-با...شه
جونگکوک-خوبه
وقتی داشت میرفت سمت خونه از جلوی
پارک رد شد
۲۳.۹k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.