سناریو سایه شب پارت ۴ (بخش اول) The shadow of night
سیلام بر فسیل های تجزیه شده ی عژیژ 🗿
به خودا من آدم گشادی نیستم گوشی تعمیرگاه بود 🥲
برگشتم با ادامه این چیز مسخره 🥲
ببخشید زیادی دیر شد 🤧
بریم بشروعیم =>
🥐_____________________________________________________🥐
ویو راوی:
اونشب مایکی با موتورش ا/ت رو رسوند دم در خونشون و بعد هم خداحافظی کرد و رفت
ا/ت براش دست کوچولویی تکون داد و کلید هارو از تو کیفش در آورد و داخل شد
در رو پشت سرش بست و به در تکیه داد ... نفس خیلی عمیقی کشید و همونجا نشست و پاهاشو بقل کرد
درسته !
اونشب اصلا شروع خوبی برا ا/ت نداشت ... در واقع شروعش با پسری بود که مدت ها ا/ت حرف میزد ولی تو اولین قرار ، جا زد ... (😐)
اما ...
اما اونشب جوری به بهترین نحوی که می تونست تموم شد ،
با پسری که شیرین ترین لبخند تو کل دنیا رو داره ، ینی ... مایکی =)
ا/ت داشت به اول شبش فکر میکرد که .. یهو لبخند مایکی رو که با دیدنش تموم وجودش پر از شور و نشاط ذوق میشد، بهیاد آورد =)
بعدش خیلی قوی بلند شد و چراغ هارو روشن کرد و لباس هاشو عوض کرد و چیزی برا خوردن آماده کرد .
تلوزیون رو روشن کرد و چندین ساعت فیلم دید... اما حتی نمی تونست فقط دو دقه بهش فک نکنه ...
همونطور اونجا خوابش برد ، ولی اینبار با گریه نبود ... با لبخند بود =)
اون شیرینی زندگیش رو پیدا کرده بود پس می تونست با خیال راحت بخوابه =)
(کمی جو رو عوض کنیم 😂💫)
*فردا صبح *
آلارم گوشی *
ویو ا/ت :
لنتی بزا بخوابم اه😪
... ییییییاااااااا خود خووووودااااا
دو دقه بیشتر دیر کنم توسط خود مدیر کتلت میشممممم😭
توی این مدرسهههه اه😭
* با سرعت نور پا میشه آماده میشه بره مدرسه *
ا/ت : خودایا تروخودا معلم دیر کرده باشععع😭
میرسه مدرسه و خودشو پرتاب میکنه رو صندلیش *
ا/ت : ماییییاااا پدر گورباه بگو چقد دیر کردممم😭
مایا مضلوم: آم ... نیم ساعت 😐
ا/ت: ... پ کو معلم ؟😑
مایا : درواقع نیم ساعت زود اومدی😃
ا/ت : تو روحتتتتت پدر نمیدونم چیچی قلبم اومد تو دهنممممممم(هم اکنون شاهد ته کشیدن فحش های نویسنده هستید 😃)
مایا :🤷🏼♀️
مایا : خیلی خب بیا ببینیم این هیئت فضولان(یه جمع بد بخت که دارن حرف میزنن=/)چی میگن
مایا میره بنیشون میشینه *
ا/ت از حرص کلشو میکوبونه به دیوار *
یکی از بچه های اون جمع: مایا این چشه امروز ؟🤨
مایا : هیچی بابا دختره خرشانس عصری با یکی بهم زد یه ربع بعدش یکی دیگه گیرش اومد 😒
نگاه برزخی ا/ت رو داریم *
مایا رو به بچه ها: دوستان آماده باشید قراره املت شم 😊
و بعله ا/ت مایا رو برا ناهار املت میکنه میخورن 😃
🥐________________________________________________🥐
مسخره ترین پارت عمرم🥲
ببخشییید🤧
پارت بعد رو همین امروز میدم چون ویس اجازه نمیده😁💖
ممنونم که خوندین =>
به خودا من آدم گشادی نیستم گوشی تعمیرگاه بود 🥲
برگشتم با ادامه این چیز مسخره 🥲
ببخشید زیادی دیر شد 🤧
بریم بشروعیم =>
🥐_____________________________________________________🥐
ویو راوی:
اونشب مایکی با موتورش ا/ت رو رسوند دم در خونشون و بعد هم خداحافظی کرد و رفت
ا/ت براش دست کوچولویی تکون داد و کلید هارو از تو کیفش در آورد و داخل شد
در رو پشت سرش بست و به در تکیه داد ... نفس خیلی عمیقی کشید و همونجا نشست و پاهاشو بقل کرد
درسته !
اونشب اصلا شروع خوبی برا ا/ت نداشت ... در واقع شروعش با پسری بود که مدت ها ا/ت حرف میزد ولی تو اولین قرار ، جا زد ... (😐)
اما ...
اما اونشب جوری به بهترین نحوی که می تونست تموم شد ،
با پسری که شیرین ترین لبخند تو کل دنیا رو داره ، ینی ... مایکی =)
ا/ت داشت به اول شبش فکر میکرد که .. یهو لبخند مایکی رو که با دیدنش تموم وجودش پر از شور و نشاط ذوق میشد، بهیاد آورد =)
بعدش خیلی قوی بلند شد و چراغ هارو روشن کرد و لباس هاشو عوض کرد و چیزی برا خوردن آماده کرد .
تلوزیون رو روشن کرد و چندین ساعت فیلم دید... اما حتی نمی تونست فقط دو دقه بهش فک نکنه ...
همونطور اونجا خوابش برد ، ولی اینبار با گریه نبود ... با لبخند بود =)
اون شیرینی زندگیش رو پیدا کرده بود پس می تونست با خیال راحت بخوابه =)
(کمی جو رو عوض کنیم 😂💫)
*فردا صبح *
آلارم گوشی *
ویو ا/ت :
لنتی بزا بخوابم اه😪
... ییییییاااااااا خود خووووودااااا
دو دقه بیشتر دیر کنم توسط خود مدیر کتلت میشممممم😭
توی این مدرسهههه اه😭
* با سرعت نور پا میشه آماده میشه بره مدرسه *
ا/ت : خودایا تروخودا معلم دیر کرده باشععع😭
میرسه مدرسه و خودشو پرتاب میکنه رو صندلیش *
ا/ت : ماییییاااا پدر گورباه بگو چقد دیر کردممم😭
مایا مضلوم: آم ... نیم ساعت 😐
ا/ت: ... پ کو معلم ؟😑
مایا : درواقع نیم ساعت زود اومدی😃
ا/ت : تو روحتتتتت پدر نمیدونم چیچی قلبم اومد تو دهنممممممم(هم اکنون شاهد ته کشیدن فحش های نویسنده هستید 😃)
مایا :🤷🏼♀️
مایا : خیلی خب بیا ببینیم این هیئت فضولان(یه جمع بد بخت که دارن حرف میزنن=/)چی میگن
مایا میره بنیشون میشینه *
ا/ت از حرص کلشو میکوبونه به دیوار *
یکی از بچه های اون جمع: مایا این چشه امروز ؟🤨
مایا : هیچی بابا دختره خرشانس عصری با یکی بهم زد یه ربع بعدش یکی دیگه گیرش اومد 😒
نگاه برزخی ا/ت رو داریم *
مایا رو به بچه ها: دوستان آماده باشید قراره املت شم 😊
و بعله ا/ت مایا رو برا ناهار املت میکنه میخورن 😃
🥐________________________________________________🥐
مسخره ترین پارت عمرم🥲
ببخشییید🤧
پارت بعد رو همین امروز میدم چون ویس اجازه نمیده😁💖
ممنونم که خوندین =>
۲.۴k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.