پارت جدید
فیک:black fate
پارت51
"فردا"
{کمپانی یانگ}
=سوهو،لیدون،اونهی،یوری،ای ان،لینو،یونجون، سوبین...
توی اتاق مشاوره بود داشت باهم حرف میزدن خیلی...عادی...
این بین یونجون لبخندی به مشاور کاریه کمپانیشون زد
فقط خودشون میدونستن چه اتفاقی داره میوفته...
کمپانی یانگ یا تمام مافیا ها مخفیانه...بود و فقط مافیا ها و کیم سونهی رئیس وزیر اقتصادی کره ی جنوبی بود در واقع...اون...تمام کار های مافیا هارو انجام میداد...و به نفع خودش بود...اون راحت تمام رهبریه کره رو گول میزد و خودش پول خوبی به دست میاورد
لینو:..من..میگم..اونهارو بب-
=حرفش کامل نشد که با لگدی در اتاق بزرگ باز شد
سوهو: لی ته یانگ
=مرد بلند قامت جلو اومد
ته یانگ: خودمم...یانگ سوهو
یوری: اینجا چی میخوای لی...
=هر وقت که با فامیلیشون صدا میشدن...قضیه جدی بود.
ته یانگ: اومدم یه چیزی رو براتون زوشن کنم...
اونهی: به گوشیم...
ته یانگ: همینطور,که معلومه دخترتون و پسرم عاشق هم...شدن حرفای شمارو شنیدم...فلیکس غلط کرده...دل خوش نکنید... من هرگز به دخترتون راضی نمیشم یانگ های عوضی...و هیچ,وقت درختر عزیزتون..پا به خانواده ی من نمیزنه...دختر تونو جمع کنید..فک نکنید دوبار باهاتون سلام کردم...یادم...رفته...که..من و تو..رقابت بزرگی بین مونه...پس...دل خوش نکنید...
=فقط دو نفر روی لبخندی داشتن که از چشم لینو دور نموند....
تمام افراد حاضر اونجا بهشون بر خورد
سوهو: ببین فاکینگ لی دختر من اسباب بازیه پسر عوضیت نیس..در واقع من اتقدر حقیر نیستم که بخاطر دشمنیمون دوتا عاشق و جدا کنم...ولی تو خیلی,حقیری که این تصمیم توئه منم به مسیح قسم...میخورم...که دخترم و به پسرت ندم...بهتره پسرتو از دور پاچه مون جمع کنی...
ته یانگ:به توافق رسیدیم...بهتره دخترت زودتر ازدواج کنه و پسرم...با سوزی ازدواج کنه...بای...
=و از اون مکان خارج شد...! این برنامه ریزی شده بود؟ قراره اتفاقی بیوفته...
سه نفر اونجا نگاه معنا داری به هم کردند کردند که باز لینو دید..
فلش بک-
امروز صبح)
لیدون:...چرا زودتر نگفتی...
یونجون: فک میکردم پشتم نمی باشی...سوهو بهترین دوستته
=مرد..میانسال پوزخند کثیفی زد
لیدون: پسر خیلی ساده...ای...اون...دوستمه ولی تو پسرمی...پس از الان...برنامه ریزی میکنیم...بهم بگید...
یونجون:...او...پس سوبین بهت میگه..
=مرد میانسال نگاه سردشو به سوبین داد...
سوبین:...باید اول ته یانگ بره پیش سوهو یه حرفایی بزنه که سوهو عصبی بشه بعدش مطمئنم ته یانگ عوضی راضی به هر چیزی میشه اون یه عوضیه بعد با کمک سونهی فلیکس و میفرستیم یجا بعد باید مغز سوهو رو پر کنیم که سونهی یه مهمونی میگیره دیگه فعلا همین
لیدون: نگران نباشید...همه شو انجامومیدید الان خودم با سوهو تماس میگیرم امروز بیاد کمپانی...
سوبین: عالیه...
ادامه دارد.
پارت51
"فردا"
{کمپانی یانگ}
=سوهو،لیدون،اونهی،یوری،ای ان،لینو،یونجون، سوبین...
توی اتاق مشاوره بود داشت باهم حرف میزدن خیلی...عادی...
این بین یونجون لبخندی به مشاور کاریه کمپانیشون زد
فقط خودشون میدونستن چه اتفاقی داره میوفته...
کمپانی یانگ یا تمام مافیا ها مخفیانه...بود و فقط مافیا ها و کیم سونهی رئیس وزیر اقتصادی کره ی جنوبی بود در واقع...اون...تمام کار های مافیا هارو انجام میداد...و به نفع خودش بود...اون راحت تمام رهبریه کره رو گول میزد و خودش پول خوبی به دست میاورد
لینو:..من..میگم..اونهارو بب-
=حرفش کامل نشد که با لگدی در اتاق بزرگ باز شد
سوهو: لی ته یانگ
=مرد بلند قامت جلو اومد
ته یانگ: خودمم...یانگ سوهو
یوری: اینجا چی میخوای لی...
=هر وقت که با فامیلیشون صدا میشدن...قضیه جدی بود.
ته یانگ: اومدم یه چیزی رو براتون زوشن کنم...
اونهی: به گوشیم...
ته یانگ: همینطور,که معلومه دخترتون و پسرم عاشق هم...شدن حرفای شمارو شنیدم...فلیکس غلط کرده...دل خوش نکنید... من هرگز به دخترتون راضی نمیشم یانگ های عوضی...و هیچ,وقت درختر عزیزتون..پا به خانواده ی من نمیزنه...دختر تونو جمع کنید..فک نکنید دوبار باهاتون سلام کردم...یادم...رفته...که..من و تو..رقابت بزرگی بین مونه...پس...دل خوش نکنید...
=فقط دو نفر روی لبخندی داشتن که از چشم لینو دور نموند....
تمام افراد حاضر اونجا بهشون بر خورد
سوهو: ببین فاکینگ لی دختر من اسباب بازیه پسر عوضیت نیس..در واقع من اتقدر حقیر نیستم که بخاطر دشمنیمون دوتا عاشق و جدا کنم...ولی تو خیلی,حقیری که این تصمیم توئه منم به مسیح قسم...میخورم...که دخترم و به پسرت ندم...بهتره پسرتو از دور پاچه مون جمع کنی...
ته یانگ:به توافق رسیدیم...بهتره دخترت زودتر ازدواج کنه و پسرم...با سوزی ازدواج کنه...بای...
=و از اون مکان خارج شد...! این برنامه ریزی شده بود؟ قراره اتفاقی بیوفته...
سه نفر اونجا نگاه معنا داری به هم کردند کردند که باز لینو دید..
فلش بک-
امروز صبح)
لیدون:...چرا زودتر نگفتی...
یونجون: فک میکردم پشتم نمی باشی...سوهو بهترین دوستته
=مرد..میانسال پوزخند کثیفی زد
لیدون: پسر خیلی ساده...ای...اون...دوستمه ولی تو پسرمی...پس از الان...برنامه ریزی میکنیم...بهم بگید...
یونجون:...او...پس سوبین بهت میگه..
=مرد میانسال نگاه سردشو به سوبین داد...
سوبین:...باید اول ته یانگ بره پیش سوهو یه حرفایی بزنه که سوهو عصبی بشه بعدش مطمئنم ته یانگ عوضی راضی به هر چیزی میشه اون یه عوضیه بعد با کمک سونهی فلیکس و میفرستیم یجا بعد باید مغز سوهو رو پر کنیم که سونهی یه مهمونی میگیره دیگه فعلا همین
لیدون: نگران نباشید...همه شو انجامومیدید الان خودم با سوهو تماس میگیرم امروز بیاد کمپانی...
سوبین: عالیه...
ادامه دارد.
۱.۹k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.