کارت برنده مخفی.پارت 7
تهیونگ:هر دومون خوب می دونیم که می خوای با این حرف ها خرم کنی که ازم حرف بکشی و سعی کنی بیماری ای که ندارم رو درمان کنی.و تلاش برای بیماری ای که وجود نداره احمقانه است.
گفتم: من هرگز نگفتم این یه بیماریه.
بیا به شکل یه قدرت بهش نگاه کنیم.
قدرت ارتباط با مردگان.
تهیونگ چشماش رو چرخون : زیاد زبون میریزی، دلم می خواد اون زبونت رو ببرم.
برای بار هزارم جیمین زنده است ،
گفتم: می دونی تهیونگ ،تو یکم تو کنترل خشمت مشکل داری و یکم زود رنجی،و من حس می کنم یه خاطر فضایی که تو اکثرا توش بودیه .نظرت چیه روش کار کنیم.
تهیونگ: انتظار داری یه نماینده ی مافیا ،یه پسر کیوت باشه که عاشق رنگ صورتیه؟؟؟
اگر اینجوری بودن سال ها پیش کشته شده بودم.جناب مشاور بزرگ ا/ت.
گفتم: این خوبه که تو خودت رو اینقدر قوی و مستقل میبینی....
تهیونگ: چون هستم.
گفتم: ام..بعله.
ولی از این به بعد یه برنامه ی یوگا برات می چینم که به آرامشت کمک کنه.
راستی برات یه چیزی دارم.
از توی کمد کشوم،یک گلدون با یه گل بنفش رنگ زیبا براش در آوردم.
تهیونگ: این چه کوفتیه؟
گفتم: تا جایی که من می دونم به گل، گیاه کوفت نمی گن.
تهیونگ: نمک نریز،بگو این چیه؟
گفتم: این گل رو برای تو آوردم، باید تا زمانی که اینجا هستی ازش مراقبت کنی
اسمش رو چی میزاری؟
تهیونگ: من به گل حساسیت دارم.
گفتم: نکات پزشکیت رو می دونم تو فقط به دراگون آلرژی داری.
تهیونگ: خیله خب ،حالا اسم چرا براش بزارم؟
گفتم: برای این که بتونیم راحت راجبش حرف بزنیم،نمی شه که همش بهش بگیم گل بنفش!!
تهیونگ: پس اسمش رو میزارم ا/ت احمق.
گفتم: هر جوری که تو دوست داری.
تهیونگ : خب من تورو دوست دارم.
تعجب کردم: هان؟؟
تهیونگ از خنده غش کرد .
تهیونگ : عاشق وقت هایی ام که گیجت می کنم،-البته باید بگم واقعا قیافه یخوبی داری ،ولی حیف اخلاق نداری وگرنه خیلی وقت پیش باهات رل می زدم!
ب خیال،حداقل یکم ذوق کن که یه همچین فرد خوشتیپی روت کراش زده.
گفتم: تهیونگ انگار توی این مدت کم خیلی باهام راحت تر شدی و به اینجا عادت کردی.
تهیونگ: عادت نکردم، ولی باید بگم کم کم داره از اینجا خوشم میاد.
بعد از صندلی بلند شد و منو از صندلی کشید و به دیوار چسبوند.
خونسردی رو حفظ کردم .اون می خواد عصبانیم کنه.
و من نمی زارم کسی حتی به مغزم نزدیک بسه ،چه برسه به این که بخواد روش راه بره.
تهیونگ خواست منو ببوسه ولی من محکم زدم به پاهاش و وچون قبلا به خاطر جونگکوک آسیب دیده بود از درد توی خودش پیچید.
بعد با کفش استخون های دستش رو له کردم.
صدای خوبی داشت.
تهیونگ: عاشق این شجاعتت ام ا/ت ،تو خیلی قوی هستی .بیش از حد .و تا جایی که من می دونم عاشق شدن بیماری نیست.
بعد یه خندهی ترسناک کرد.
یه آمپول آرامبخش فرو کردم تو گردنش
گفتم: من هرگز نگفتم این یه بیماریه.
بیا به شکل یه قدرت بهش نگاه کنیم.
قدرت ارتباط با مردگان.
تهیونگ چشماش رو چرخون : زیاد زبون میریزی، دلم می خواد اون زبونت رو ببرم.
برای بار هزارم جیمین زنده است ،
گفتم: می دونی تهیونگ ،تو یکم تو کنترل خشمت مشکل داری و یکم زود رنجی،و من حس می کنم یه خاطر فضایی که تو اکثرا توش بودیه .نظرت چیه روش کار کنیم.
تهیونگ: انتظار داری یه نماینده ی مافیا ،یه پسر کیوت باشه که عاشق رنگ صورتیه؟؟؟
اگر اینجوری بودن سال ها پیش کشته شده بودم.جناب مشاور بزرگ ا/ت.
گفتم: این خوبه که تو خودت رو اینقدر قوی و مستقل میبینی....
تهیونگ: چون هستم.
گفتم: ام..بعله.
ولی از این به بعد یه برنامه ی یوگا برات می چینم که به آرامشت کمک کنه.
راستی برات یه چیزی دارم.
از توی کمد کشوم،یک گلدون با یه گل بنفش رنگ زیبا براش در آوردم.
تهیونگ: این چه کوفتیه؟
گفتم: تا جایی که من می دونم به گل، گیاه کوفت نمی گن.
تهیونگ: نمک نریز،بگو این چیه؟
گفتم: این گل رو برای تو آوردم، باید تا زمانی که اینجا هستی ازش مراقبت کنی
اسمش رو چی میزاری؟
تهیونگ: من به گل حساسیت دارم.
گفتم: نکات پزشکیت رو می دونم تو فقط به دراگون آلرژی داری.
تهیونگ: خیله خب ،حالا اسم چرا براش بزارم؟
گفتم: برای این که بتونیم راحت راجبش حرف بزنیم،نمی شه که همش بهش بگیم گل بنفش!!
تهیونگ: پس اسمش رو میزارم ا/ت احمق.
گفتم: هر جوری که تو دوست داری.
تهیونگ : خب من تورو دوست دارم.
تعجب کردم: هان؟؟
تهیونگ از خنده غش کرد .
تهیونگ : عاشق وقت هایی ام که گیجت می کنم،-البته باید بگم واقعا قیافه یخوبی داری ،ولی حیف اخلاق نداری وگرنه خیلی وقت پیش باهات رل می زدم!
ب خیال،حداقل یکم ذوق کن که یه همچین فرد خوشتیپی روت کراش زده.
گفتم: تهیونگ انگار توی این مدت کم خیلی باهام راحت تر شدی و به اینجا عادت کردی.
تهیونگ: عادت نکردم، ولی باید بگم کم کم داره از اینجا خوشم میاد.
بعد از صندلی بلند شد و منو از صندلی کشید و به دیوار چسبوند.
خونسردی رو حفظ کردم .اون می خواد عصبانیم کنه.
و من نمی زارم کسی حتی به مغزم نزدیک بسه ،چه برسه به این که بخواد روش راه بره.
تهیونگ خواست منو ببوسه ولی من محکم زدم به پاهاش و وچون قبلا به خاطر جونگکوک آسیب دیده بود از درد توی خودش پیچید.
بعد با کفش استخون های دستش رو له کردم.
صدای خوبی داشت.
تهیونگ: عاشق این شجاعتت ام ا/ت ،تو خیلی قوی هستی .بیش از حد .و تا جایی که من می دونم عاشق شدن بیماری نیست.
بعد یه خندهی ترسناک کرد.
یه آمپول آرامبخش فرو کردم تو گردنش
۱۱.۸k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.