فیک کوک مافیا قدرت پارت ۱۷
صدای فریاد و جیغ تمام اون مکان رو پر کرده بود. صدای التماس برای نجات یافتن و فریاد از روی درد خیلی وقت بود مهمون گوشه و کنار سئول شده بود. همه افراد دایره ای دور تا دور اون مکان تشکیل داده بودن که وسط دایره مردی قرار داشت که با بی رحم ترین حالت ممکن در حال شکنجه پسری بود.
-پارک جینگسو.
با شنیدن صدای ریسش جلو اومد و بعد از تعظیم با صدای آرومی لب زد.
~بله قربان؟
پاشو روی صورت مردی که با گریه هاش التماس بخشش میکرد فشار داد و نیشخندی زد. بدون اینکه صورتشو بچرخونه لب زد.
-ات هنوز برنگشته؟
~خ.. خیر قربان. هنوز فرانسه رو ترک نکردن.
قهقهه بلندی سر داد و لگدی به صورت مرد زد که باعث شد جسم تقریبا بی جون مرد چند متر اونورتر پرتاب شه.
-این دردونه داره زیادی منو منتظر میزاره.
دستکش های خونیش رو از دستش خارج کرد و رو به افرادش با سردترین حالت ممکن لب زد.
-نکشینش. بازم میخوام صدای ضجه هاشو بشنوم. ولی دلیل نمیشه بهش آسون بگیرین. این همون مردیه که به دردونه رییستون بلیط فروخته بوده.
افرادش تعظیمی کردن و سمت تن مرد رفتن و مشغول بستنش به صندلی شدن. لبخندی از لذت زد و از اون مکان که زیر زمینه مقر اصلیش بود بیرون اومد. جینگسو بعد از دیدن رفتن ریسش سریع به سمت بیرون مقر دویید. با رسیدن بهش تعظیمی کرد.
~قربان..میخواین چیکار کنین؟
سیگار از جنس طلاش رو روشن کرد و حین راه رفتن سمت ماشینش که همین الانشم رانندش درو براش باز کرده بود لب زد.
-هواپیمام رو آماده کنین. زیادی به دردونم وقت دادم.
همه افراد سری تکون دادن و تعظیمی کردن.
&تو هیچ جایی نمیری کوک.
با شنیدن صدای آشنایی از نشستن داخل ماشین صرف نظر کرد و برگشت. همه افراد با دیدن جین تعظیم کوتاهی کردن.
-یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم که ایتالیا رو ترک کنی.
&خفه شو جونگکوک!
پوزخندی زد. سیگارشو روی زمین انداخت و به چشمای زیبای هیونگش زل زد.
-پس همتون پستتاتون رو ول کردین ها؟
جین قدمی جلو اومد و دستشو رو شونه دونسونگش گذاشت. لبخند کوچیکی زد و دستشو پایین آورد.
&همه دارن برمیگردن. امشب جلسه داریم. تو که نمیخوای رییس توجلسه نباشه هوم؟
اخمی کرد. میدونست تمام این داستانا و این جلسه واسه اینه که واسه ات زمان بخرن. اما یادشون رفته بود جونگکوک عاشق بازی کردن بود. نیشخندی زد و سر تکون داد.
-خیله خب باشه
.
تصمیمش رو گرفته بود. نمیتونست همینجوری وایسته تا ببینه جیمین میتونه کاری براش بکنه یا نه. سریع چمدونش رو از کمدش خارج کرد و شروع به ریختن وسایل مهمش و صد البته دزیره عزیزش شد. بعد از اینکه مطمین شد چیزی جا نزاشته چمدونش رو دنبال خودش به حال خونش کشید. گوشیش رو درآورد و روی شماره جیمین ضربه زد. با جواب ندادنش کلافه دستی توی موهای تازه کوتاه کردش کشید. درسته. ات دو ماهی میشد موهای بلندش رو تا سر شونه هاش کوتاه کرده بود. فاکی زیر لب گفت و سمت در خونه رفت با باز کردن در و دیدن شخص پشت در نزدیک بود غش کنه..
.
#بی_تی_اس #جونگکوک #فیک_جونگکوک
-پارک جینگسو.
با شنیدن صدای ریسش جلو اومد و بعد از تعظیم با صدای آرومی لب زد.
~بله قربان؟
پاشو روی صورت مردی که با گریه هاش التماس بخشش میکرد فشار داد و نیشخندی زد. بدون اینکه صورتشو بچرخونه لب زد.
-ات هنوز برنگشته؟
~خ.. خیر قربان. هنوز فرانسه رو ترک نکردن.
قهقهه بلندی سر داد و لگدی به صورت مرد زد که باعث شد جسم تقریبا بی جون مرد چند متر اونورتر پرتاب شه.
-این دردونه داره زیادی منو منتظر میزاره.
دستکش های خونیش رو از دستش خارج کرد و رو به افرادش با سردترین حالت ممکن لب زد.
-نکشینش. بازم میخوام صدای ضجه هاشو بشنوم. ولی دلیل نمیشه بهش آسون بگیرین. این همون مردیه که به دردونه رییستون بلیط فروخته بوده.
افرادش تعظیمی کردن و سمت تن مرد رفتن و مشغول بستنش به صندلی شدن. لبخندی از لذت زد و از اون مکان که زیر زمینه مقر اصلیش بود بیرون اومد. جینگسو بعد از دیدن رفتن ریسش سریع به سمت بیرون مقر دویید. با رسیدن بهش تعظیمی کرد.
~قربان..میخواین چیکار کنین؟
سیگار از جنس طلاش رو روشن کرد و حین راه رفتن سمت ماشینش که همین الانشم رانندش درو براش باز کرده بود لب زد.
-هواپیمام رو آماده کنین. زیادی به دردونم وقت دادم.
همه افراد سری تکون دادن و تعظیمی کردن.
&تو هیچ جایی نمیری کوک.
با شنیدن صدای آشنایی از نشستن داخل ماشین صرف نظر کرد و برگشت. همه افراد با دیدن جین تعظیم کوتاهی کردن.
-یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم که ایتالیا رو ترک کنی.
&خفه شو جونگکوک!
پوزخندی زد. سیگارشو روی زمین انداخت و به چشمای زیبای هیونگش زل زد.
-پس همتون پستتاتون رو ول کردین ها؟
جین قدمی جلو اومد و دستشو رو شونه دونسونگش گذاشت. لبخند کوچیکی زد و دستشو پایین آورد.
&همه دارن برمیگردن. امشب جلسه داریم. تو که نمیخوای رییس توجلسه نباشه هوم؟
اخمی کرد. میدونست تمام این داستانا و این جلسه واسه اینه که واسه ات زمان بخرن. اما یادشون رفته بود جونگکوک عاشق بازی کردن بود. نیشخندی زد و سر تکون داد.
-خیله خب باشه
.
تصمیمش رو گرفته بود. نمیتونست همینجوری وایسته تا ببینه جیمین میتونه کاری براش بکنه یا نه. سریع چمدونش رو از کمدش خارج کرد و شروع به ریختن وسایل مهمش و صد البته دزیره عزیزش شد. بعد از اینکه مطمین شد چیزی جا نزاشته چمدونش رو دنبال خودش به حال خونش کشید. گوشیش رو درآورد و روی شماره جیمین ضربه زد. با جواب ندادنش کلافه دستی توی موهای تازه کوتاه کردش کشید. درسته. ات دو ماهی میشد موهای بلندش رو تا سر شونه هاش کوتاه کرده بود. فاکی زیر لب گفت و سمت در خونه رفت با باز کردن در و دیدن شخص پشت در نزدیک بود غش کنه..
.
#بی_تی_اس #جونگکوک #فیک_جونگکوک
۴۶۲
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.