💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 48🤍✨
(از زبان یونا)
امشب قرار شد مانیا تو یک اتاق بخوابه و ما سه تا تو یک اتاق دیگه ک سه تا تخت داشت و پسرام تو اتاقای خودشون ...
ویلای خیلی قشنگی بود حسابی دلمو برده بود خیلی خوب بود لعنتییی
ب پسرا شب بخیر گفتم و داداشمو بغل کردم و کوک و بوسیدم و رفتم تو اتاق پیش دخترا ....
(وارد اتاق شدم و درو بستم)
سلامم(خودشو انداخت رو تخت)
مینجی:یااا اونجا تخت منهه
یونا:یااا ن خیرم تخت منههه
مینجی:من زود تر انتخابش کردمم
جیوو:پا میشم دوتاتونو شلو پل میکنمااا
یونا:باشه بابا بیا این تخت مال تو ....میمون
مینجی: یااا ب من نگو میمون
جیوو: یه کلمه دیگه حرف بزنین باید رو کاناپه بخوابین
یونا:باشه بابا
رفتم لباسامو عوض کردم و برقو خاموش کردم رفتم رو تخت و خوابیدم ....
(پرش ب فردا صبح)
جیوو با کلی غر غر از خواب بیدارمون کرد
بلند شدم رفتم دستشویی و کارامو کردم و اومدم بیرون و لباسامو عوض کردم(عکسشو میزارم ) و رفتم پایین...
همه تو حیاط دور میز صبحانه نشسته بودن رفتم سمتشونو سلام کردم
یونا:سلام ب همه صب بخیر
نامی:صب بخیررر
ته:صب بخیر نفصم
دخترا:صبربخیر
کوک: صب بخیر عشقم بیا اینجا بشین صبحانتو بخور
خلاصه ک همه گفتن صب بخیر ....
رفتم و نشستم کنار کوک ک کنارمم تهیونگ بود
صبحانمونو خوردیم و دور میز نشسته بودیم
جیمین:خب رفقا امروز قراره چیکار کنیم!؟؟
نامجون:من ی فکرایی دارم
مانیا:کی بر میگردیم !؟؟
شوگا: فردا صبح ... یعنی امشبم اینجاییم
مانیا:آها اوکیی
نامی:خب بچه ها امروز قراره کلی بازی کنیم و ی خبری براتون دارم
جین:چ خبره نامجون !؟
نامی: خب تا فردا اینجاییم ولی.... ولی ما باید ب یک سفره یک هفته ای بریم ب آمریکا ...اونجا چند تا کار کوچیک داریم ک باید انجام بدیم....
(گایز اینو داشته باشین بازم میزارم امشب واستون)
part 48🤍✨
(از زبان یونا)
امشب قرار شد مانیا تو یک اتاق بخوابه و ما سه تا تو یک اتاق دیگه ک سه تا تخت داشت و پسرام تو اتاقای خودشون ...
ویلای خیلی قشنگی بود حسابی دلمو برده بود خیلی خوب بود لعنتییی
ب پسرا شب بخیر گفتم و داداشمو بغل کردم و کوک و بوسیدم و رفتم تو اتاق پیش دخترا ....
(وارد اتاق شدم و درو بستم)
سلامم(خودشو انداخت رو تخت)
مینجی:یااا اونجا تخت منهه
یونا:یااا ن خیرم تخت منههه
مینجی:من زود تر انتخابش کردمم
جیوو:پا میشم دوتاتونو شلو پل میکنمااا
یونا:باشه بابا بیا این تخت مال تو ....میمون
مینجی: یااا ب من نگو میمون
جیوو: یه کلمه دیگه حرف بزنین باید رو کاناپه بخوابین
یونا:باشه بابا
رفتم لباسامو عوض کردم و برقو خاموش کردم رفتم رو تخت و خوابیدم ....
(پرش ب فردا صبح)
جیوو با کلی غر غر از خواب بیدارمون کرد
بلند شدم رفتم دستشویی و کارامو کردم و اومدم بیرون و لباسامو عوض کردم(عکسشو میزارم ) و رفتم پایین...
همه تو حیاط دور میز صبحانه نشسته بودن رفتم سمتشونو سلام کردم
یونا:سلام ب همه صب بخیر
نامی:صب بخیررر
ته:صب بخیر نفصم
دخترا:صبربخیر
کوک: صب بخیر عشقم بیا اینجا بشین صبحانتو بخور
خلاصه ک همه گفتن صب بخیر ....
رفتم و نشستم کنار کوک ک کنارمم تهیونگ بود
صبحانمونو خوردیم و دور میز نشسته بودیم
جیمین:خب رفقا امروز قراره چیکار کنیم!؟؟
نامجون:من ی فکرایی دارم
مانیا:کی بر میگردیم !؟؟
شوگا: فردا صبح ... یعنی امشبم اینجاییم
مانیا:آها اوکیی
نامی:خب بچه ها امروز قراره کلی بازی کنیم و ی خبری براتون دارم
جین:چ خبره نامجون !؟
نامی: خب تا فردا اینجاییم ولی.... ولی ما باید ب یک سفره یک هفته ای بریم ب آمریکا ...اونجا چند تا کار کوچیک داریم ک باید انجام بدیم....
(گایز اینو داشته باشین بازم میزارم امشب واستون)
۷.۲k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.