دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۶۷🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
راه افتادم به سمت جنگل که چند نفر ریختن سرم و منو بیهوش کردن با خودشون بردن
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
ساعت ۳ شب بود رفتم کلبه که وسایلم رو بردارم حالم خیلی بد بود آخه یوری چرا باید این کار رو بکنه چرا برای من مهمه مگه با من توی رابطه اس که ناراحت بشم رفتم تو کلبه که صدای پیامک گوشی اومد برای یوری بود هه فکر کنم همون پسره بهش پیام داده یهو گوشی زنگ خورد دیدم یکی به اسم جیونگ بهش زنگ زده جواب ندادم که قطع شد یهو تو پیام ها دیدم که ی چند تا عکس بود عین اون عکسایی که ...که از یوری بود یعنی چی یعنی اون عکس فتوشاپ بود وای نه من با کوچولوم چیکار کردم کوک: یوریییی یورییی یور کجایییی (با داد) صدایی ازش نیومد با استرس رفتم درو ور رو گشتم ولی یوری نبود وای نه
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
وقتی به هوش اومدم به صندلی بسته شده بودم یهو در باز شد و چی لارا اومد تو بهش با عصبانیت زل زدم و گفتم یوری: چرا منو آوردی اینجا لارا: آوردمت اینجا خوب بهت حال بدم یوری: گه خوردی حالا بزار برم لارا: راستش چه بخوای چه نخوای اینجا میمونی خب راستش کوک هیچوقت مال تو نمیشه راستش خوب میدونم بینتون چی گذشت و اینم میدونم که دیگه حتی نمیخواد نگات کنه چه برسه به اینکه بیاد دنبالت حالا دیگه کوچولوی اون نیستی یوری: 😂😂 تموم شد خیلی تاثیر گذار بود حالا بذار من بهت بگم زنیکه ی حال بهم زن ایشاالله با درد خیلی زیادی سق.ط بشی لارا با عصبانیت بلند شد رفت و اون پسره که فهمیده بودم اسمش فیلیکسه اومد تو نشست جلوم و دستشو گذاشت رو ی طرف صورتم و گفت از شجاعتت خوشم میاد حالا میفهمم کوک چرا عاشقت شده یوری: نبابا جدی میفرمایید فیلیکس: 😂 عزت خوشم میاد یوری: 😂 ولی من بدم میاد فیلیکس: کم کم آرم خوشت میاد اون موقع مال خودم میشی یوری: شتر بیند در خواب پنبه دانه 😏 فیلیکس دستشو رو ل.بم کشید گفت فیلیکس شبت بخیر خوشگلم منم صورتمو کشیدم گفتم یوری:گگگگگ فیلیکس رفت و من موندم به این فکر که اگر کوک نفهمه اون عکسا فیکه من باید چیکار کنم سعی کردم بخوابم ولی خب واقعا دلم بغل کوک رو میخواست
✨️🥀پرش زمانی به ۳ روز بعد🥀✨️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
تو این ۳ روز هیچ ردی نتونستم از کوچولوم بزنم شب و روز نداشتم نمیتونستم بخوابم چیزی بخورم اردو لغو شده بود فکر میکردم زیر سر لارا و اون فیلکس عوضی باشه..ادامه دارد حمایت فراموش نشه 🥀✨️
⛓️🔗پارت ۶۷🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
راه افتادم به سمت جنگل که چند نفر ریختن سرم و منو بیهوش کردن با خودشون بردن
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
ساعت ۳ شب بود رفتم کلبه که وسایلم رو بردارم حالم خیلی بد بود آخه یوری چرا باید این کار رو بکنه چرا برای من مهمه مگه با من توی رابطه اس که ناراحت بشم رفتم تو کلبه که صدای پیامک گوشی اومد برای یوری بود هه فکر کنم همون پسره بهش پیام داده یهو گوشی زنگ خورد دیدم یکی به اسم جیونگ بهش زنگ زده جواب ندادم که قطع شد یهو تو پیام ها دیدم که ی چند تا عکس بود عین اون عکسایی که ...که از یوری بود یعنی چی یعنی اون عکس فتوشاپ بود وای نه من با کوچولوم چیکار کردم کوک: یوریییی یورییی یور کجایییی (با داد) صدایی ازش نیومد با استرس رفتم درو ور رو گشتم ولی یوری نبود وای نه
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
وقتی به هوش اومدم به صندلی بسته شده بودم یهو در باز شد و چی لارا اومد تو بهش با عصبانیت زل زدم و گفتم یوری: چرا منو آوردی اینجا لارا: آوردمت اینجا خوب بهت حال بدم یوری: گه خوردی حالا بزار برم لارا: راستش چه بخوای چه نخوای اینجا میمونی خب راستش کوک هیچوقت مال تو نمیشه راستش خوب میدونم بینتون چی گذشت و اینم میدونم که دیگه حتی نمیخواد نگات کنه چه برسه به اینکه بیاد دنبالت حالا دیگه کوچولوی اون نیستی یوری: 😂😂 تموم شد خیلی تاثیر گذار بود حالا بذار من بهت بگم زنیکه ی حال بهم زن ایشاالله با درد خیلی زیادی سق.ط بشی لارا با عصبانیت بلند شد رفت و اون پسره که فهمیده بودم اسمش فیلیکسه اومد تو نشست جلوم و دستشو گذاشت رو ی طرف صورتم و گفت از شجاعتت خوشم میاد حالا میفهمم کوک چرا عاشقت شده یوری: نبابا جدی میفرمایید فیلیکس: 😂 عزت خوشم میاد یوری: 😂 ولی من بدم میاد فیلیکس: کم کم آرم خوشت میاد اون موقع مال خودم میشی یوری: شتر بیند در خواب پنبه دانه 😏 فیلیکس دستشو رو ل.بم کشید گفت فیلیکس شبت بخیر خوشگلم منم صورتمو کشیدم گفتم یوری:گگگگگ فیلیکس رفت و من موندم به این فکر که اگر کوک نفهمه اون عکسا فیکه من باید چیکار کنم سعی کردم بخوابم ولی خب واقعا دلم بغل کوک رو میخواست
✨️🥀پرش زمانی به ۳ روز بعد🥀✨️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
تو این ۳ روز هیچ ردی نتونستم از کوچولوم بزنم شب و روز نداشتم نمیتونستم بخوابم چیزی بخورم اردو لغو شده بود فکر میکردم زیر سر لارا و اون فیلکس عوضی باشه..ادامه دارد حمایت فراموش نشه 🥀✨️
۲۲.۶k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.