name:belife
part:24
ا.ت لبخندی زد و گفت : اره عالین
تهیونگ : و ... تو هم عالی هستی
ا.ت با شنیدن حرف تهیونگ خنده ای کرد و مشتی به تهیونگ زد.
تهیونگ: بیا بریم اون مغازه بالایی اونجا لباس زیادی داره مطمعنم خوشت میاد
ا.ت سری تکون داد و اروم گفت : طبقه چندم؟
تهیونگ کمی مکث کرد و گفت :7
ا.ت و تهیونگ داخل اسانسور شدن و تهیونگ دکمه 7 رو فشار داد و رو به روی ا.ت ایستاد.
اسانسور سر طبقه 3 ایستاد و در باز شد.
گله ای از مردم وارد اسانسور شدن و فضا رو کوچیک تر کردن.
اونقدری که شکم ا.ت تمام عضله های تهیونگ رو حس میکرد.
تهیونگ که رو به روی ا.ت چسبیده بود بهش اروم گفت : معذرت میخوام جا کمه
ا.ت سرشوبالا اورد و گفت : اشکالی نداره میبینم.
تهیونگ سرشو بالا اورد و نفس عمیقی کشید.
ا.ت که شیطنتش گل کرده بود لبخندی زد و با دراوردن زبونش اونو روی سیپ گلوی تهیونگ کشید.
تهیونگ سرش رو پایین انداخت و با تعجب به ا.ت که نیشخند زده بود نگاه کرد.
تهیونگ سرش رو در گوش ا.ت برد و لب زد : نکن بچه کار دستمون میدی
ا.ت خندید و با کج کردن سرش کنار گردن تهیونگ و بوسید
تهیونگ لب پایینش رو گاز گرفت و دستش و دور کمر ا.ت گذاشت و به خودش فشار داد.
ا.ت که کمی دردش گرفته بود دستش و روی دست تهیونگ گذاشت و اروم گفت : بردار دستت رو
تهیونگ چنگی به کمر ا.ت زد
مردی که کنار و کمی جلوتر از ا.ت بود سرش رو برگردوند با دیدن اون دو نفر توی اون وضعیت سریع نگاهش و به ا.ت دادو گفت : ببخشید...مزاحم شدن؟
تهیونگ اخمی کرد و گفت : چی؟ به توچه؟
اون مرد با تعجب سمتش برگشت و گفت : دستت رو از روی کمرش بردار...
.
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#رمان#ویسگون#نامجون#جین#شوگا#جیمین#هوسوک#تهیونگ#جونگکوک#رمان#ارمی#کیپاپ
ا.ت لبخندی زد و گفت : اره عالین
تهیونگ : و ... تو هم عالی هستی
ا.ت با شنیدن حرف تهیونگ خنده ای کرد و مشتی به تهیونگ زد.
تهیونگ: بیا بریم اون مغازه بالایی اونجا لباس زیادی داره مطمعنم خوشت میاد
ا.ت سری تکون داد و اروم گفت : طبقه چندم؟
تهیونگ کمی مکث کرد و گفت :7
ا.ت و تهیونگ داخل اسانسور شدن و تهیونگ دکمه 7 رو فشار داد و رو به روی ا.ت ایستاد.
اسانسور سر طبقه 3 ایستاد و در باز شد.
گله ای از مردم وارد اسانسور شدن و فضا رو کوچیک تر کردن.
اونقدری که شکم ا.ت تمام عضله های تهیونگ رو حس میکرد.
تهیونگ که رو به روی ا.ت چسبیده بود بهش اروم گفت : معذرت میخوام جا کمه
ا.ت سرشوبالا اورد و گفت : اشکالی نداره میبینم.
تهیونگ سرشو بالا اورد و نفس عمیقی کشید.
ا.ت که شیطنتش گل کرده بود لبخندی زد و با دراوردن زبونش اونو روی سیپ گلوی تهیونگ کشید.
تهیونگ سرش رو پایین انداخت و با تعجب به ا.ت که نیشخند زده بود نگاه کرد.
تهیونگ سرش رو در گوش ا.ت برد و لب زد : نکن بچه کار دستمون میدی
ا.ت خندید و با کج کردن سرش کنار گردن تهیونگ و بوسید
تهیونگ لب پایینش رو گاز گرفت و دستش و دور کمر ا.ت گذاشت و به خودش فشار داد.
ا.ت که کمی دردش گرفته بود دستش و روی دست تهیونگ گذاشت و اروم گفت : بردار دستت رو
تهیونگ چنگی به کمر ا.ت زد
مردی که کنار و کمی جلوتر از ا.ت بود سرش رو برگردوند با دیدن اون دو نفر توی اون وضعیت سریع نگاهش و به ا.ت دادو گفت : ببخشید...مزاحم شدن؟
تهیونگ اخمی کرد و گفت : چی؟ به توچه؟
اون مرد با تعجب سمتش برگشت و گفت : دستت رو از روی کمرش بردار...
.
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#رمان#ویسگون#نامجون#جین#شوگا#جیمین#هوسوک#تهیونگ#جونگکوک#رمان#ارمی#کیپاپ
۲۰.۹k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.