ᴾ¹¹
ᴾ¹¹
ᴾʳᵘⁿⁱⁿᵍ ˢᵉᵃˢᵒⁿ
ᶜᵒᵘᵖˡᵉ:ᵀᵃᵉʰʸᵘⁿᵍ ᵃⁿᵈ ᴮᵒᵒʸᵘⁿᵍ
ᴬᵘᵗʰᵒʳ:ᴾᵃʳᵏ ᴶⁱʸᵒᵒⁿ
پسر جسم سرد خواهرش را بارها تکان میدهد و نامش را بر زبان جاری میکند: بویونگا...ب...بویونگا
.................................................
Ну как ты там?
حالت چطوره؟
Я ровно год искала повод
دﻗﻴﻘﺎ ﻳﮏ ﺳﺎل ﻛﻪ دﻧﺒﺎل یه بهانه میگردم
Чтобы написать о том, что ты всё так же дорог
که بهت پیام بدم و بگم هنوز چقدر برام عزیزی
Череда дорог, но ни одна не ведёт к тебе
کلی راه وجود داره اما هیچ کدومشون به تو نمیرسه
Свидимся, да только не на этой земле
یه روزی میبینمت اما نه تو این دنیا
Ну как ты там?
حالت چطوره؟
Всё так же куришь одну за одной?
هنوزم پشت سر هم سیگار میکشی؟
طبیب نبض دختر را گرفت ...
رو به پدر، برادر، مادر و همسر برادرش گفت: فقط کمی ضعف دارند ...حالشون خوبه!
جونگ کوک با حالت مضطرب پرسید: کی به هوش میاد؟
طبیب با لبخند گفت: نگران نباشین به زودی بهوش میان....
_پرش زمانی به فردا صبح_
دختر به آرامی پلکهایش را از هم فاصله داد... سولان که تا صبح بیدار بود لحظه فکر کرد دارد توهم میزند، بنابراین چند بار چشمهایش را باز و بسته کرد!
بعد از اطمینان اهل خانه را صدا زد :ارباب جوان بانو سوجی بانو جانِ من بهوش اومدن!
جونگ کوک که داشت ردای ابریشمش را مرتب میکرد تا برود به قصر دستپاچه به اتاق خواهرش هجوم برد سوجی هم همراه همسرش به اتاق دوست عزیزش رفت
#Park_Jiyoon
#Pruning_Season
ᴾʳᵘⁿⁱⁿᵍ ˢᵉᵃˢᵒⁿ
ᶜᵒᵘᵖˡᵉ:ᵀᵃᵉʰʸᵘⁿᵍ ᵃⁿᵈ ᴮᵒᵒʸᵘⁿᵍ
ᴬᵘᵗʰᵒʳ:ᴾᵃʳᵏ ᴶⁱʸᵒᵒⁿ
پسر جسم سرد خواهرش را بارها تکان میدهد و نامش را بر زبان جاری میکند: بویونگا...ب...بویونگا
.................................................
Ну как ты там?
حالت چطوره؟
Я ровно год искала повод
دﻗﻴﻘﺎ ﻳﮏ ﺳﺎل ﻛﻪ دﻧﺒﺎل یه بهانه میگردم
Чтобы написать о том, что ты всё так же дорог
که بهت پیام بدم و بگم هنوز چقدر برام عزیزی
Череда дорог, но ни одна не ведёт к тебе
کلی راه وجود داره اما هیچ کدومشون به تو نمیرسه
Свидимся, да только не на этой земле
یه روزی میبینمت اما نه تو این دنیا
Ну как ты там?
حالت چطوره؟
Всё так же куришь одну за одной?
هنوزم پشت سر هم سیگار میکشی؟
طبیب نبض دختر را گرفت ...
رو به پدر، برادر، مادر و همسر برادرش گفت: فقط کمی ضعف دارند ...حالشون خوبه!
جونگ کوک با حالت مضطرب پرسید: کی به هوش میاد؟
طبیب با لبخند گفت: نگران نباشین به زودی بهوش میان....
_پرش زمانی به فردا صبح_
دختر به آرامی پلکهایش را از هم فاصله داد... سولان که تا صبح بیدار بود لحظه فکر کرد دارد توهم میزند، بنابراین چند بار چشمهایش را باز و بسته کرد!
بعد از اطمینان اهل خانه را صدا زد :ارباب جوان بانو سوجی بانو جانِ من بهوش اومدن!
جونگ کوک که داشت ردای ابریشمش را مرتب میکرد تا برود به قصر دستپاچه به اتاق خواهرش هجوم برد سوجی هم همراه همسرش به اتاق دوست عزیزش رفت
#Park_Jiyoon
#Pruning_Season
۳.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.