bad girl p: 160
چرا تو خاطراتم کسی به اسم جونگ کوک نیس اخه هرچی به ذهنم فشار میاووردم یادم نمیومد
هانا: چرا هرکاری میکنم تو رو یادم نمیاد
کوک: زیاد به خودت فشار نیار ممکنه حالت بدشه
هانا:باشه ولی اگه تورو هیچوقت یادم نیاد چی
با چهره ای که سعی در مخفی کردن بغضش داش سرشو انداخت پایین
دلم میخواس بغلش کنم ولی ی چیزی اجازه این کارو بهم نمیداد
انگار خیلی همو دوس داشتیم
نامی: به هوسوک زنگ زدی
یوهان: داره میاد تو راهه
بعد چن دقیقه هوسوک اومد
*
هوسوک: پس اون اطلاعاتی که من بدست اووردم چی بود
کوک: همه اشتباه بودن
هوسوک: تازه داره یادم میاد که چجوری اون عوضی دزدیدم
یوهان: ببینم یعنی اینارو یادت نمیومد
هوسوک: وقتی که دزدیده بودم ی دارویی بهم داد که فک کنم بر اثر اون حافظه امو کلا پاک کرده ولی الان که شما گفتین کم کم داره یادم میاد
هانا: کاش زندش میزاشتیم و الان با بدترین شکنجه ممکن میکشتیمش
****
4ماهی از اون قضیه تو دریا افتادنم میگذره ولی نتونستم اون خرگوشو به یاد بیارم هرچی تلاش کردم کوک و بچه ها خیلی سعی کردن حافظم برگرده ولی یادم نمیومد الان2ماهی میشد که کلا ندیدم کوکو
هانا: چرا هرکاری میکنم تو رو یادم نمیاد
کوک: زیاد به خودت فشار نیار ممکنه حالت بدشه
هانا:باشه ولی اگه تورو هیچوقت یادم نیاد چی
با چهره ای که سعی در مخفی کردن بغضش داش سرشو انداخت پایین
دلم میخواس بغلش کنم ولی ی چیزی اجازه این کارو بهم نمیداد
انگار خیلی همو دوس داشتیم
نامی: به هوسوک زنگ زدی
یوهان: داره میاد تو راهه
بعد چن دقیقه هوسوک اومد
*
هوسوک: پس اون اطلاعاتی که من بدست اووردم چی بود
کوک: همه اشتباه بودن
هوسوک: تازه داره یادم میاد که چجوری اون عوضی دزدیدم
یوهان: ببینم یعنی اینارو یادت نمیومد
هوسوک: وقتی که دزدیده بودم ی دارویی بهم داد که فک کنم بر اثر اون حافظه امو کلا پاک کرده ولی الان که شما گفتین کم کم داره یادم میاد
هانا: کاش زندش میزاشتیم و الان با بدترین شکنجه ممکن میکشتیمش
****
4ماهی از اون قضیه تو دریا افتادنم میگذره ولی نتونستم اون خرگوشو به یاد بیارم هرچی تلاش کردم کوک و بچه ها خیلی سعی کردن حافظم برگرده ولی یادم نمیومد الان2ماهی میشد که کلا ندیدم کوکو
۴.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.