پارت 16
_داری چه گوهییی میخوری هااا(داد)
سجین: هیچ هیچی
_دست رو بچه ی من بلند میکنی
_حسابتو میرسم بیا تو اتاقم
سجین: این دفعه از دستم در رفتی دفعه بعدی در کار نیست
حالم خیلی بد بود نمیتونستم بلند شم
و یکدفعه چیزی ندیدم
ویو تهیونگ
من به سجین اعتماد کردم
ولی اون دال و کتک زد
این دفعه ازش نمیگذرم
هر دفعه که مشکلی پیش میاد
ازش میگذشتم
ولی این دفعه پای دل وسطه
پس شروع کردم منم با همون کمربند زدنش
صدای جیغش کل خونرو برداشته بود
ولی برام مهم نبود
از همون اولم میخواستم خودمو سرگرم کنم باهاش
وگرنه هیچ علاقه ای بهش نداشتم
بعد این که کلی بدنش زخم شد
ولش کردم
_همین الان کل وسایلتو جم کن و از خونه من
گمشو بیرون
سجین: ولی تهیونگ
_اسمم و به زبون کثیفت نیار
چند دقیقه بعد
سجین: زندگیتو جهنم میکنم
_میبینیم گمشو بیرون
و سجین رفت خوشحالم که هیچ زنی تو خونم نیست
من دلم نمیخواست باهاش باشم
به اسرار مامانم رفتم باهاش
من دلم و به این سادگی به کسی نمیدم
رفتم داخل خونه
دال افتاده بود رو زمین و بیهوش بود
یه لحظه خون به مغزم نرسید
با پسرم چیکار کردم
سریع سوار ماشین کردمش و بردمش
بیمارستان زنگ زدم به بابام
گفت با بابای تهیونگ و طراحشون میاد
گفت اسرار کردن که بیان دال و ببینن
نگرانشن
بقیه هم اومدن
نامجون: ببین با بچه چیکار کرده
_من نمیدونستم اینکار و میکنه
سجین: هیچ هیچی
_دست رو بچه ی من بلند میکنی
_حسابتو میرسم بیا تو اتاقم
سجین: این دفعه از دستم در رفتی دفعه بعدی در کار نیست
حالم خیلی بد بود نمیتونستم بلند شم
و یکدفعه چیزی ندیدم
ویو تهیونگ
من به سجین اعتماد کردم
ولی اون دال و کتک زد
این دفعه ازش نمیگذرم
هر دفعه که مشکلی پیش میاد
ازش میگذشتم
ولی این دفعه پای دل وسطه
پس شروع کردم منم با همون کمربند زدنش
صدای جیغش کل خونرو برداشته بود
ولی برام مهم نبود
از همون اولم میخواستم خودمو سرگرم کنم باهاش
وگرنه هیچ علاقه ای بهش نداشتم
بعد این که کلی بدنش زخم شد
ولش کردم
_همین الان کل وسایلتو جم کن و از خونه من
گمشو بیرون
سجین: ولی تهیونگ
_اسمم و به زبون کثیفت نیار
چند دقیقه بعد
سجین: زندگیتو جهنم میکنم
_میبینیم گمشو بیرون
و سجین رفت خوشحالم که هیچ زنی تو خونم نیست
من دلم نمیخواست باهاش باشم
به اسرار مامانم رفتم باهاش
من دلم و به این سادگی به کسی نمیدم
رفتم داخل خونه
دال افتاده بود رو زمین و بیهوش بود
یه لحظه خون به مغزم نرسید
با پسرم چیکار کردم
سریع سوار ماشین کردمش و بردمش
بیمارستان زنگ زدم به بابام
گفت با بابای تهیونگ و طراحشون میاد
گفت اسرار کردن که بیان دال و ببینن
نگرانشن
بقیه هم اومدن
نامجون: ببین با بچه چیکار کرده
_من نمیدونستم اینکار و میکنه
۳.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.