مافیای سرد
پارت ۱۷
+ خیلی خب بابا حالا چرا انقدر عجله داری ( لبخند مصنوعی
_ عههههههه خب چیه حتی نمیتونم با کسی که دوسش دارم ازدواج کنم ( کیوت )
پ.ک= حالا نمیخواد جلوی من لاو بترکونید ( خنده ) برید ببینم ... امان از بچه های این دوره زمونه
نهههههههههه چیکار کنم نهههههههه خدااااااا حالا باید با یه لاشی ( با بچه من بودی کوچه سگ ) ازدواج کنم ( از خداتم باشه )
کوک ویو
یسسسسسسس آرههههه آخ جون من با ات ازدواج میکنم حالا آه آه واییی وایی وایی واییی وایی .... وایستا من چرا ... چرا خوشحالم... نکنه ... نکنه
من یه حسی به ات دارم .... نه بابا امکان نداره عمرا اما اگه عا ... عاشقش شده باشم .... آه کوک چه فکرایی میکنی عمرا اصلا ابدا امکان نداره...
پرش زمانی به عمارت کوک
ات ویو
آه بالاخره رسیدیم آخیش بالاخره میتونم از این کفشای پاشنه تق تقی خلاص شم ... آخه هدفشون از ساخت این کفشا چی بوده من نمیدونم رفتن تو اتاقم اون لباس خدمتکاری زشت رو پوشیدم و رفتم سراغ کار داشتم زمین رو تی میکشیدم که جونگ کوک با یه دختره اومد تو خونه نمی دونم چرا ولی وقتی اونارو دیدم انگار یه سطل آب سرد روم ریختن .... آخه چرا با یه دختره دیگه میاد آخههههه چرا انقدر عصبانی شدم آه اصلا به من چه ولش کن پسرای هول همینن یه چشم غره بهش رفتم و رفتم تو اتاقم اَه دیوانه شل مغز ...
کوک ویو
یه چند وقتی بود که میخواستم یکی رو ب.ک.ن.م. پس به خاطر همین رفتم یه دختر رو آوردم خونه رفتم خونه که دیدم ات داره با تعجب بهم نگاه میکنه
و بعد بهم چشم رفت و راه افتاد سمت اتاقش پوزخندی زدم ... فکر کنم اینجا یکی حسودیش شده ...
_ هوی تو !
دختره : بله ( عشوه بیش از حد )
_ برو خونتون
دختره :چی مگه قرار نبود منو بکنی ددی ( عشوه ، اشک تمساح )
_ خودم یکی دارم باهاش س.ک.س کنم حالا هم برو ( سرد ) ... ادامه دارد
+ خیلی خب بابا حالا چرا انقدر عجله داری ( لبخند مصنوعی
_ عههههههه خب چیه حتی نمیتونم با کسی که دوسش دارم ازدواج کنم ( کیوت )
پ.ک= حالا نمیخواد جلوی من لاو بترکونید ( خنده ) برید ببینم ... امان از بچه های این دوره زمونه
نهههههههههه چیکار کنم نهههههههه خدااااااا حالا باید با یه لاشی ( با بچه من بودی کوچه سگ ) ازدواج کنم ( از خداتم باشه )
کوک ویو
یسسسسسسس آرههههه آخ جون من با ات ازدواج میکنم حالا آه آه واییی وایی وایی واییی وایی .... وایستا من چرا ... چرا خوشحالم... نکنه ... نکنه
من یه حسی به ات دارم .... نه بابا امکان نداره عمرا اما اگه عا ... عاشقش شده باشم .... آه کوک چه فکرایی میکنی عمرا اصلا ابدا امکان نداره...
پرش زمانی به عمارت کوک
ات ویو
آه بالاخره رسیدیم آخیش بالاخره میتونم از این کفشای پاشنه تق تقی خلاص شم ... آخه هدفشون از ساخت این کفشا چی بوده من نمیدونم رفتن تو اتاقم اون لباس خدمتکاری زشت رو پوشیدم و رفتم سراغ کار داشتم زمین رو تی میکشیدم که جونگ کوک با یه دختره اومد تو خونه نمی دونم چرا ولی وقتی اونارو دیدم انگار یه سطل آب سرد روم ریختن .... آخه چرا با یه دختره دیگه میاد آخههههه چرا انقدر عصبانی شدم آه اصلا به من چه ولش کن پسرای هول همینن یه چشم غره بهش رفتم و رفتم تو اتاقم اَه دیوانه شل مغز ...
کوک ویو
یه چند وقتی بود که میخواستم یکی رو ب.ک.ن.م. پس به خاطر همین رفتم یه دختر رو آوردم خونه رفتم خونه که دیدم ات داره با تعجب بهم نگاه میکنه
و بعد بهم چشم رفت و راه افتاد سمت اتاقش پوزخندی زدم ... فکر کنم اینجا یکی حسودیش شده ...
_ هوی تو !
دختره : بله ( عشوه بیش از حد )
_ برو خونتون
دختره :چی مگه قرار نبود منو بکنی ددی ( عشوه ، اشک تمساح )
_ خودم یکی دارم باهاش س.ک.س کنم حالا هم برو ( سرد ) ... ادامه دارد
۵.۳k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.