Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
بهدیس:دیگ چیکارت میکرد؟
ارتا:اون بعضی شب ها غذا درست نمکرد گشنم بود بعد دستشویی منو نمبرد خودم میرفتم بلد ک نبودم منو میزد وقتی شیطونی میکردم منو میزاشت تو کمد تاریک مامان من از تاریکی میترسم(یک دفعه زد زیر گریه)
(فرزین)
گوشیمو جا گذاشتم امدم خونه دیدم ارتا داره صحبت میکنه با شنیدن حرفاش اشک تو چشم هام جمع شد و رفتم تو اتاق بغلش کردم
(بهدیس)
ارتا رو بغل کردم و خودمم باهاش گریه میکردم ک فرزین امد ارتا رو از بغلم گرفت و بغلش کرد منم نگاشون میکردم گریه میکردم
فرزین: خدالعنتم کنه ک محلت نمدادم قربونت برم
ارتا: بابا وقتی تو میومدی من ذوق میزدم دوست داشتم منو ببری از پیش خاله ایلین
فرزین: کاشکی میبردمت
ارتا: باباگریه نکن
فرزین: دیگ منو مامان هستیم نمزارم پسرم اذیت بشه
ارتا: بابا(باگریه)
(۹ما بعد)
با فرزین خوابیده بودیم فرزین بیدار بود گوشی بازی میکرد ک یکدفعه ارتا امد بپره روی من فرزین گرفتش
فرزین: چیکار میکنی ارتا داشتی میوفتادی رو مامان
ارتا: ببخشید بابا
بهدیس: بیا ارتا بغلم
ارتا قبل امدش تو بغلم شکممو بوسید و بعدش امد تو بغلم
ارتا: کی به دنیا میاد؟
بهدیس: تو همین روزا به دنیا میاد
ارتا: فقط فردا به دنیا بیاد اخه دارم میرم مدرسه
بهدیس: اگر هم امروز به دنیا امد با عمو پوریا و عمو دارا برو مدرسه
ارتا: نمخوام میخوام مامانم مثل بقیه اونجا باشه
بهدیس: حالا پاشو برو دست صورتتو بشور حاظر شو ساعت ۱۱نیم ک ۱۲ باید مدرسه باشی
ارتا:چشم
بلند شدم لباس هامو عوض کردم
بهدیس: فرزین پاشو لباس هاتو عوض کن
فرزین: پاشدم
فرزین مشغول عوض کردن لباس بود من رفتم تو اشپزخونه و شروع کردم به خوردن شیرینی و البته خوردن خط قرمز فرزین
مشغول خوردن بودم ک فرزین زد به شانم
فرزین: اونچی میخوری؟
بهدیس: هیچی
فرزین: این شیرینی هارو از کجا اوردی زن
بهدیس: خب چیکار کنم دلم شیرینی میخواد
فرزین شیرینی رو ازم گرفت
فرزین: اینقدر شیرینی خوردی میترسم بعد زایمان مرض قند بگیری
بهدیس: خب ویار شیرینی گرفتم سر ارتا ویار ترشی داشتم همش ترشی میخوردم
فرزین: همونجا هم شبیه ترشی شده بودی
بهدیس: عمت شبیه ترشی شده بود
فرزین: عمم پلنگه نه ترشی
یکدفعه ارتا با لباس فرم امد ک چشم هایی منو ارتا برق زد
بهدیس: اخ قربونت برم(بابغض) بیا بغلم
ارتا رو بغل کردم فرزین هم بغلش کردم
فرزین: اخ ایشالله دامادی پسرم
بهدیس: ایشالله
ارتا: بریم مدرسه دیر میشه
بهدیس:دیگ چیکارت میکرد؟
ارتا:اون بعضی شب ها غذا درست نمکرد گشنم بود بعد دستشویی منو نمبرد خودم میرفتم بلد ک نبودم منو میزد وقتی شیطونی میکردم منو میزاشت تو کمد تاریک مامان من از تاریکی میترسم(یک دفعه زد زیر گریه)
(فرزین)
گوشیمو جا گذاشتم امدم خونه دیدم ارتا داره صحبت میکنه با شنیدن حرفاش اشک تو چشم هام جمع شد و رفتم تو اتاق بغلش کردم
(بهدیس)
ارتا رو بغل کردم و خودمم باهاش گریه میکردم ک فرزین امد ارتا رو از بغلم گرفت و بغلش کرد منم نگاشون میکردم گریه میکردم
فرزین: خدالعنتم کنه ک محلت نمدادم قربونت برم
ارتا: بابا وقتی تو میومدی من ذوق میزدم دوست داشتم منو ببری از پیش خاله ایلین
فرزین: کاشکی میبردمت
ارتا: باباگریه نکن
فرزین: دیگ منو مامان هستیم نمزارم پسرم اذیت بشه
ارتا: بابا(باگریه)
(۹ما بعد)
با فرزین خوابیده بودیم فرزین بیدار بود گوشی بازی میکرد ک یکدفعه ارتا امد بپره روی من فرزین گرفتش
فرزین: چیکار میکنی ارتا داشتی میوفتادی رو مامان
ارتا: ببخشید بابا
بهدیس: بیا ارتا بغلم
ارتا قبل امدش تو بغلم شکممو بوسید و بعدش امد تو بغلم
ارتا: کی به دنیا میاد؟
بهدیس: تو همین روزا به دنیا میاد
ارتا: فقط فردا به دنیا بیاد اخه دارم میرم مدرسه
بهدیس: اگر هم امروز به دنیا امد با عمو پوریا و عمو دارا برو مدرسه
ارتا: نمخوام میخوام مامانم مثل بقیه اونجا باشه
بهدیس: حالا پاشو برو دست صورتتو بشور حاظر شو ساعت ۱۱نیم ک ۱۲ باید مدرسه باشی
ارتا:چشم
بلند شدم لباس هامو عوض کردم
بهدیس: فرزین پاشو لباس هاتو عوض کن
فرزین: پاشدم
فرزین مشغول عوض کردن لباس بود من رفتم تو اشپزخونه و شروع کردم به خوردن شیرینی و البته خوردن خط قرمز فرزین
مشغول خوردن بودم ک فرزین زد به شانم
فرزین: اونچی میخوری؟
بهدیس: هیچی
فرزین: این شیرینی هارو از کجا اوردی زن
بهدیس: خب چیکار کنم دلم شیرینی میخواد
فرزین شیرینی رو ازم گرفت
فرزین: اینقدر شیرینی خوردی میترسم بعد زایمان مرض قند بگیری
بهدیس: خب ویار شیرینی گرفتم سر ارتا ویار ترشی داشتم همش ترشی میخوردم
فرزین: همونجا هم شبیه ترشی شده بودی
بهدیس: عمت شبیه ترشی شده بود
فرزین: عمم پلنگه نه ترشی
یکدفعه ارتا با لباس فرم امد ک چشم هایی منو ارتا برق زد
بهدیس: اخ قربونت برم(بابغض) بیا بغلم
ارتا رو بغل کردم فرزین هم بغلش کردم
فرزین: اخ ایشالله دامادی پسرم
بهدیس: ایشالله
ارتا: بریم مدرسه دیر میشه
۷.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.