اخرین نفر
اخرین نفر
پارت۲۳
کت و شلوار ات
ادمین ویو:
داینا شعماشو فوت کرد و همه دست زدن همه خوشحال بودن یکی هدیه هاشو باز کرد به هدیه داینا که رسید یه بستهی بزرگ با یه کوچیک بود داخل بزرگه یه لباس و کیف بود که یه استایل لش برای داینا می ساخت توی کوچیکه یه گردنبند ست بود داینا اونقدر ذوق کرد که سریع یکیو برای نیکی انداخت و اون یکی برای خودش و نیکی رو محکم بغل کرد
داینا:مرسیییییی
نیکی هم اونو متقابل بغل کرد
کمی گذشت
نیکی از یه چیزی اذیت می شد اینکه جیمین و شوگا کنارشون بودن جیمین کنار داینا و شوگا هم کنار جیمین کمی از شاتشو خورد لیوانش خیلی بزرگ بود ولی به این راحتی تحتتاثیر قرار نمی گرفتم جیمین داشت با دینا حرف می زدن که اهنگی پهش کردن و جیمین دست داینا رو کشید و رفتن رقصیدن شوگا هم زیر چشمی بهم نگا می کرد
نیکی:فکرشم نکن
شوگا:چرا نه؟
بالا رو نگا کردم خیلی بد بهم نگامی کرد شاتمو سر کشیدمو و کبوندمش روی میز ولی این باعث فقط پوزخندش از اون طرف میز پهن تر شه
شوگا: البته که من در مورد این فکر نمیکردم
نگاهی به بقیه کردم و یواشی عوق زدم
نیکی:برو توبه کن
پارت۲۳
کت و شلوار ات
ادمین ویو:
داینا شعماشو فوت کرد و همه دست زدن همه خوشحال بودن یکی هدیه هاشو باز کرد به هدیه داینا که رسید یه بستهی بزرگ با یه کوچیک بود داخل بزرگه یه لباس و کیف بود که یه استایل لش برای داینا می ساخت توی کوچیکه یه گردنبند ست بود داینا اونقدر ذوق کرد که سریع یکیو برای نیکی انداخت و اون یکی برای خودش و نیکی رو محکم بغل کرد
داینا:مرسیییییی
نیکی هم اونو متقابل بغل کرد
کمی گذشت
نیکی از یه چیزی اذیت می شد اینکه جیمین و شوگا کنارشون بودن جیمین کنار داینا و شوگا هم کنار جیمین کمی از شاتشو خورد لیوانش خیلی بزرگ بود ولی به این راحتی تحتتاثیر قرار نمی گرفتم جیمین داشت با دینا حرف می زدن که اهنگی پهش کردن و جیمین دست داینا رو کشید و رفتن رقصیدن شوگا هم زیر چشمی بهم نگا می کرد
نیکی:فکرشم نکن
شوگا:چرا نه؟
بالا رو نگا کردم خیلی بد بهم نگامی کرد شاتمو سر کشیدمو و کبوندمش روی میز ولی این باعث فقط پوزخندش از اون طرف میز پهن تر شه
شوگا: البته که من در مورد این فکر نمیکردم
نگاهی به بقیه کردم و یواشی عوق زدم
نیکی:برو توبه کن
۶.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.