از دشمن تا معشوق پارت 16

(بعد از پیک نیک در کلاس اسنیپ)

(ا/ت به همراه دراکو پشت میز نشسته است )

یکی از بچه های کلاس=ا/ت به پسر از هافلپاف دنبالت میگرده

ا/ت =الان میام

(ا/ت از کلاس بیرون میره .دراکو و متیو به بیرون خیره شدن که بعد سدریک رو میبینن)

سدریک=هعی...ام..من...من سدریک دیگوری هستم...ام من تو رو توی کلاس های مشترک دیدم...خب راستش از اونجا که امروز ولنتاینه ...خب امیدوارم که شکلات دوست داشته باشی

(سدریک به ا/ت شکلات میده)

ا/ت= ام...ازت ممنونم سدریک ...این خب مرسی..

(سدریک موهای ا/ت و به پشت گوشش هدایت میکنه و ا/ت یکم سرخ شده و خجالت کشیده)

سدریک =من دیگه باید برم ..امیدوارم بعدا دوباره ببینمت خوشگله


(سدریک میره و ا/ت برمیگرده داخل کلاس)

متیو =اون کی بود؟

ا/ت =نمیدونم انگار که ازم خوشش میاد

دراکو =اون این حق رو نداره

ا/ت =خب به نظرم این حق رو داره ..پسر بدی به نظر نمیاد

(دراکو دست ا/ت رو میگیره و در گوشش زمزمه میکنه)
دراکو=وقتی بزرگ ترت میگه نه بگو چشم ..نزار صبح جنازش رو پیدا کنی

ا/ت= د...د...د...

(همچنان زمزمه)
دراکو =امشب بیا تو اتاقم...فهمیدی؟
(ا/ت سرخ میشه و ازش جدا میشه )
ا/ت=ف...ف..فه..فهمیدم