فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۴۱
ویو کوک
اون قطعا الان به یه همدرد نیاز داش...کسی که من هیچوقت نداشتمش
پتو رو از روی سرم کشیدم کنار و دستشو گرفتم و کشیدم سمت خودمو بقلش کردم...دستشمو گذاشتم روی سرش و فرو بردم توی شونه م
اونم بقلم کرده بود...به تدریج شونه م خیس شد...فهمیدم همچنان داره گریه میکنه
صورتشو بالا اوردم و موهاشو بردم پشت گوشش و نوازشش کردم
کوک:مگه تو هم گریه میکنییی؟ او مای گااد بانویی به خفنی تو گریه هم میکنه؟
لیونسو با صدای اروم ولی نفرت بار و پر از حس انتقام گف
لیونسو:خودم با دستای خودم خفش میکنم
اروم و با متانت گفتم
کوک: لیونسو! عجول نباش...تو نمیتونی از پسش بر بیای...واقعا نمیتونم حتی فکر از دست دادنت هم بکنم...زود تصمیم نگیر
از بار فشار هایی که روش بود دوباره زد زیر گریه
لیونسو:متاسفم...معذرت میخوام که باهات اونکارارو کردم...تو..هق...نباید اون شکنجه هارو تحمل میکردییی حق تو نبووود
خندیدم صورتشو قاب کردم و با شصتم اشکاشو پاک کردم: مهم نیس...من حتی اگه مجبور باشم بخاطر تو میمیرم....برام مهم نیس...پس بس کن
چشماشو بست و سرشو انداخت پایین...سعی میکرد به خودش مسلط باشه
گف:فقط تا وقتی که مرخص بشی صبر میکنم....بعدش به عمارتش حمله میکنیم
کوک:باشه...من نقشه دارم...بدون نقشه پیش نرو...وگرنه مثل امروزه من شکست میخوری
لیونسو:چرا...خون بالا اوردی؟
چرا یدفعه همچین سوالی کرد....حالا باید بهش چی بگم...واقعیتو؟...یا مثلا بگم بیماری دارم؟
کوک:چون من...من دچار عشق یطرفه شدم
نباید میگفتم ارهه؟ چرا اینکارو کردم وای چقد احمقم
لیونسو یکه خورده بود یدفعه چشماش پر از غم شد...شایدم تعصبی شده بود
با من و من گف: ع.عشق به ک.کی؟
کوک: شاید باورت نشه اما...اون اسپری آسم نبود که کمک کرد من زنده بمونم و راه تنفسم باز شد...اون تو بودی...وقتی اونجوری برات مهم شدم و نگرانم شدی....وقتی منو تو بقل خودت گنجوندی باعث شد بفهمم عشقم دیگه یک طرفه نیس....بخاطر همون نجات پیدا کردم....من این همه سال...دچار عشق یه طرفه شده بودم...شاید ۳ یا ۴ سال...توی ریه هام گل ها رشد میکردن...من از همون دوازده سالگیم که یدفعه رفتم...همیشه از دور مراقبت بودم تا الان...اون دفعه ای که نزدیک بود بدزدنت...من بودم که کمکت کردم...ولی تو منو نشناختی...اون دفعه ای که نزدیک بود به قلبت شلیک کنن...من بودم که خودمو سپرت کردم...اما تو بازم نفهمیدی...وقتی میفهمیدم که منو! دوست کودکی و کسی که عاشقت بود و تو نمیدونستی رو نمیشناختی...هیچی ولش کن.............عشق من...عشق من...تو بودی مین لیونسو!
لیونسو یدفعه...............
چطووور بووود؟ همه چیو بهش اعتراف کرد بالاخرههه
شرط ۳۰ لایک ۳۰ کامنت
اون قطعا الان به یه همدرد نیاز داش...کسی که من هیچوقت نداشتمش
پتو رو از روی سرم کشیدم کنار و دستشو گرفتم و کشیدم سمت خودمو بقلش کردم...دستشمو گذاشتم روی سرش و فرو بردم توی شونه م
اونم بقلم کرده بود...به تدریج شونه م خیس شد...فهمیدم همچنان داره گریه میکنه
صورتشو بالا اوردم و موهاشو بردم پشت گوشش و نوازشش کردم
کوک:مگه تو هم گریه میکنییی؟ او مای گااد بانویی به خفنی تو گریه هم میکنه؟
لیونسو با صدای اروم ولی نفرت بار و پر از حس انتقام گف
لیونسو:خودم با دستای خودم خفش میکنم
اروم و با متانت گفتم
کوک: لیونسو! عجول نباش...تو نمیتونی از پسش بر بیای...واقعا نمیتونم حتی فکر از دست دادنت هم بکنم...زود تصمیم نگیر
از بار فشار هایی که روش بود دوباره زد زیر گریه
لیونسو:متاسفم...معذرت میخوام که باهات اونکارارو کردم...تو..هق...نباید اون شکنجه هارو تحمل میکردییی حق تو نبووود
خندیدم صورتشو قاب کردم و با شصتم اشکاشو پاک کردم: مهم نیس...من حتی اگه مجبور باشم بخاطر تو میمیرم....برام مهم نیس...پس بس کن
چشماشو بست و سرشو انداخت پایین...سعی میکرد به خودش مسلط باشه
گف:فقط تا وقتی که مرخص بشی صبر میکنم....بعدش به عمارتش حمله میکنیم
کوک:باشه...من نقشه دارم...بدون نقشه پیش نرو...وگرنه مثل امروزه من شکست میخوری
لیونسو:چرا...خون بالا اوردی؟
چرا یدفعه همچین سوالی کرد....حالا باید بهش چی بگم...واقعیتو؟...یا مثلا بگم بیماری دارم؟
کوک:چون من...من دچار عشق یطرفه شدم
نباید میگفتم ارهه؟ چرا اینکارو کردم وای چقد احمقم
لیونسو یکه خورده بود یدفعه چشماش پر از غم شد...شایدم تعصبی شده بود
با من و من گف: ع.عشق به ک.کی؟
کوک: شاید باورت نشه اما...اون اسپری آسم نبود که کمک کرد من زنده بمونم و راه تنفسم باز شد...اون تو بودی...وقتی اونجوری برات مهم شدم و نگرانم شدی....وقتی منو تو بقل خودت گنجوندی باعث شد بفهمم عشقم دیگه یک طرفه نیس....بخاطر همون نجات پیدا کردم....من این همه سال...دچار عشق یه طرفه شده بودم...شاید ۳ یا ۴ سال...توی ریه هام گل ها رشد میکردن...من از همون دوازده سالگیم که یدفعه رفتم...همیشه از دور مراقبت بودم تا الان...اون دفعه ای که نزدیک بود بدزدنت...من بودم که کمکت کردم...ولی تو منو نشناختی...اون دفعه ای که نزدیک بود به قلبت شلیک کنن...من بودم که خودمو سپرت کردم...اما تو بازم نفهمیدی...وقتی میفهمیدم که منو! دوست کودکی و کسی که عاشقت بود و تو نمیدونستی رو نمیشناختی...هیچی ولش کن.............عشق من...عشق من...تو بودی مین لیونسو!
لیونسو یدفعه...............
چطووور بووود؟ همه چیو بهش اعتراف کرد بالاخرههه
شرط ۳۰ لایک ۳۰ کامنت
۲۸.۲k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.