فیک ازدواج یهویی
part¹
ویو کانیا
تو خونه پیش بابام نشسته بودم که گوشیم یهو زنگ خورد آخه ساعت ۵ عصر کیه خروس بی محلو نگا
+الو ؟
_سلام خوبی ؟ پایه ای یه شیطونی بکنیم ؟
+اره ولی خب بابام پارمون میکنه
_بگو میای خونه من
_ساعت ۶ میام دنبالت
+اوکی
_پارتی یکی از پسرای مافیاست
+اوکی... صبر کن واتتتتتتت بابام به فنام میدهدکه شت ببین من میام فقط دور و برشون آفتابی نشیم اوکی ؟
_دیگه دست من نیست
+باش
_اگه خوب باشن چرا آفتابی نشیم ؟
+چون درجه مافیاشون از ما بالا تره بفهم
_باش حالا فکر میکنم بای
+بای
قطع شد*
بابا کانیا : کی بود ؟
کانیا : بابا مارکه میگه شب برم پیشش میتونم برم ؟
بابا کانیا : باشه فقط لباس ادموار بپوش
کانیا : باشه بابا مرسی
ویو کانیا :
رفتم کارامو انجام دادم حاضر شدم که برم که یهو بابام شروع کرد
بابا کانیا : چرا لباست اینجوریه ؟؟؟ حالاکه اینجوری شد باید روسری هم سرت کنی
راوی : این بدبخت بینوا رفت پوشید رفت بیرون تو ماشینش نشست*
کانیا: سلام چطوری ؟
مارک: خوبم مرسی تو خوبی ؟ واستا چرا همچین لباسی پوشیدی ؟
کانیا : بابام گیر داد منم لباس خودمو زیرش پوشیدم تو راه درمیارم راه بیوفت بریم
مارک: باش بریم
تو راه *
کانیا : یه حس بدی دارم
مارک : قراره اتفاقای خوب خوب بیوفته
کانیا : جدی میگم من هنوز ۱۹ سالمه نمیخوام مامان بشم
مارک : خوبه که
کانیا :خیلی زوده
مارک : ولی من دوست دارم
کانیا: بابام منو میکشه بفهمه آمدم پارتی تازه اون حتی نمیدونه من دیگه مسلمون نیستم
مارک : بله فعلا که با روسری آمدی اصلا میخوای واستا تو راه برات چادرم بگیرم
کانیا : دلقک😂
مارک : 😂
______________________________
³⁰
برای پارت بعد
لایک : ۷
کامنت : ۷
ویو کانیا
تو خونه پیش بابام نشسته بودم که گوشیم یهو زنگ خورد آخه ساعت ۵ عصر کیه خروس بی محلو نگا
+الو ؟
_سلام خوبی ؟ پایه ای یه شیطونی بکنیم ؟
+اره ولی خب بابام پارمون میکنه
_بگو میای خونه من
_ساعت ۶ میام دنبالت
+اوکی
_پارتی یکی از پسرای مافیاست
+اوکی... صبر کن واتتتتتتت بابام به فنام میدهدکه شت ببین من میام فقط دور و برشون آفتابی نشیم اوکی ؟
_دیگه دست من نیست
+باش
_اگه خوب باشن چرا آفتابی نشیم ؟
+چون درجه مافیاشون از ما بالا تره بفهم
_باش حالا فکر میکنم بای
+بای
قطع شد*
بابا کانیا : کی بود ؟
کانیا : بابا مارکه میگه شب برم پیشش میتونم برم ؟
بابا کانیا : باشه فقط لباس ادموار بپوش
کانیا : باشه بابا مرسی
ویو کانیا :
رفتم کارامو انجام دادم حاضر شدم که برم که یهو بابام شروع کرد
بابا کانیا : چرا لباست اینجوریه ؟؟؟ حالاکه اینجوری شد باید روسری هم سرت کنی
راوی : این بدبخت بینوا رفت پوشید رفت بیرون تو ماشینش نشست*
کانیا: سلام چطوری ؟
مارک: خوبم مرسی تو خوبی ؟ واستا چرا همچین لباسی پوشیدی ؟
کانیا : بابام گیر داد منم لباس خودمو زیرش پوشیدم تو راه درمیارم راه بیوفت بریم
مارک: باش بریم
تو راه *
کانیا : یه حس بدی دارم
مارک : قراره اتفاقای خوب خوب بیوفته
کانیا : جدی میگم من هنوز ۱۹ سالمه نمیخوام مامان بشم
مارک : خوبه که
کانیا :خیلی زوده
مارک : ولی من دوست دارم
کانیا: بابام منو میکشه بفهمه آمدم پارتی تازه اون حتی نمیدونه من دیگه مسلمون نیستم
مارک : بله فعلا که با روسری آمدی اصلا میخوای واستا تو راه برات چادرم بگیرم
کانیا : دلقک😂
مارک : 😂
______________________________
³⁰
برای پارت بعد
لایک : ۷
کامنت : ۷
۴.۵k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.