فیک شوگا
فیک شوگا
پارت ۷
__________________________
رفتم گلارو گذاشتم تو گلدون رو میز .
برگشتم طرف کاترین گفتم:
+خب سر زدی ....حالا برو
□ارع سر زدم ....ولی شوگا میشه بگی چی شده که اینجوری با من رفتار میکنی .
♡میشه برید بیرون صحبت کنین حوصله حرفاتون و ندارم.
□اصلا باشه من میرم...ولی ات به پیشنهادم فکر کن .
کاترین رفت. چه پیشنهادی؟
+ات قضیه چیه؟
♡هیچی ..مهم نیس من خوابم میاد میخوام بخوابم .
+باشه
ولی مطمئن بودم که چیزی شده .....ات خوابید.
"ات"
از CCU اوردنم بخش ....شوگا رفت جایی.
چن دیقه ایی میشد که اومده بودم . که در باز شد و یه دختری اومد تو بیشتر که دقت کردم یادم اومد همون دختری بود که اون شب داشت با شوگا میرقصید.
میخواستم وانمود کنم که نمیشناسمش.
□سلام
♡شما؟
□منو نمیشناسی
♡باید بشناسم
□اممم ...من کاترینم دوست شوگا البته قراره تا چن وقت دیگه بشم همسرش .
با این حرفش قلبم هزار تیکه شد و بغض کردم ولی اهمیت ندادم به حرفش.
♡ خب به من چه
اومد طرفم
□ اتفاقا این موضوع خیلی به تو ربط داره.....اگه تو به شوگا بگی که دیگه دوسش نداری ....اونم برای اینکه تو رو اذیت کنه میاد سمت من .
چقدر احمق بود که یه همچین فکری میکرد. شوگا همین الانشم منو دوس ندارع و میخواد با این باشه.
♡باشه
□البته نمیخواد که نگران باشی....تو اگه یه همچین کاری بکنی ....هرچی که بخوای بهت میدم.
♡ من چیزی نمیخوام فق از اینجا برو.....
داشتم صحبت میکردم که در باز شدو شوگا اومد تو ، تو دستش گل مورد علاقم بود همون گلی که شوگا همیشه برام میگرفت🥺 نمیدونم چرا ولی با اینکه شوگا اون کارو کرد بازم دوس نداشتم ترکش کنم باز قلبم کشیده میشد سمتش .
+
پارت ۷
__________________________
رفتم گلارو گذاشتم تو گلدون رو میز .
برگشتم طرف کاترین گفتم:
+خب سر زدی ....حالا برو
□ارع سر زدم ....ولی شوگا میشه بگی چی شده که اینجوری با من رفتار میکنی .
♡میشه برید بیرون صحبت کنین حوصله حرفاتون و ندارم.
□اصلا باشه من میرم...ولی ات به پیشنهادم فکر کن .
کاترین رفت. چه پیشنهادی؟
+ات قضیه چیه؟
♡هیچی ..مهم نیس من خوابم میاد میخوام بخوابم .
+باشه
ولی مطمئن بودم که چیزی شده .....ات خوابید.
"ات"
از CCU اوردنم بخش ....شوگا رفت جایی.
چن دیقه ایی میشد که اومده بودم . که در باز شد و یه دختری اومد تو بیشتر که دقت کردم یادم اومد همون دختری بود که اون شب داشت با شوگا میرقصید.
میخواستم وانمود کنم که نمیشناسمش.
□سلام
♡شما؟
□منو نمیشناسی
♡باید بشناسم
□اممم ...من کاترینم دوست شوگا البته قراره تا چن وقت دیگه بشم همسرش .
با این حرفش قلبم هزار تیکه شد و بغض کردم ولی اهمیت ندادم به حرفش.
♡ خب به من چه
اومد طرفم
□ اتفاقا این موضوع خیلی به تو ربط داره.....اگه تو به شوگا بگی که دیگه دوسش نداری ....اونم برای اینکه تو رو اذیت کنه میاد سمت من .
چقدر احمق بود که یه همچین فکری میکرد. شوگا همین الانشم منو دوس ندارع و میخواد با این باشه.
♡باشه
□البته نمیخواد که نگران باشی....تو اگه یه همچین کاری بکنی ....هرچی که بخوای بهت میدم.
♡ من چیزی نمیخوام فق از اینجا برو.....
داشتم صحبت میکردم که در باز شدو شوگا اومد تو ، تو دستش گل مورد علاقم بود همون گلی که شوگا همیشه برام میگرفت🥺 نمیدونم چرا ولی با اینکه شوگا اون کارو کرد بازم دوس نداشتم ترکش کنم باز قلبم کشیده میشد سمتش .
+
۸.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.