پرنس بی احساس
part:25
از زبان مایا(یکم تنوع بدیم)
ده روز گذشته بود..
قصرمون، مثل همیشه سوت و کور شده بود
..تاریک..ترسناک..خالی..
درسته ا/ت آروم بود اما وجودش تمام قصر رو زنده نگه میداشت و الان نبودنش همه چیز رو بهم زده بود
وضعیت روحی همه داغون بود.. کسایی مثل من همزمان دلتنگ ا/ت و نگران جونگ کوک بودن..
کسایی هم مثل پدر و مادرهام هم فقط نگران جون جونگ کوک بودن(پارت اولم گفتم پدرش دوتا زن داره) چون هرروز افسرده تر میشد یا بهتره بگم، به همون پرنس بی احساسی که قبلا بود تبدیل میشد
روز به روز وحشی تر.. عصبانیت بیشتر..هیچ چیزی نمیتونست جئون جونگ کوک..پرنس این کشور رو آروم کنه
دیگه طاقتم تموم شد..نتوستم اون دختر خوب و باادبی که پدرم میخواست باشم
بلند شدم و به اتاق پدرم رفتم و بعد از اینکه اجازه ورود رو گرفتم..وارد شدم
با صورتی که خسته بود گفت: سلام دخترم
بدون هیچ حرفی رفتم سر اصل مطلب و گفتم: ا/ت رو برگردونید پدر
از خستگی چشماشو مالید و گفت: مایا خواهش میکنم بسه .. دیگه تو شروع نکن
بلند گفتم: چیو شروع نکنم؟ از اتاقتون بیرون رفتید؟ببینید چقد وضعیت جونگ کوک داغونه؟هوم؟
با تعجب بهم زل زده بود که گفتم: یه پرنس باید اینجوری باشه؟ از کار و زندگیش افتاده هر لحظه ممکنه بمیره دیگه نمیتونم دست رو دست بزارم و ببینم برادرم که هم خون منه داره از دست میره
بدون حرف دیگه ای از اونجا خارج شدم و سمت اتاق جونگ کوک رفتم.. انقدر نگرانش بودم که ساعتی سه بار بهش سر می زدم با وجود دور بودن اتاقش
رفتم توی اتاقش رو به پنجره نشسته بود روی زمین
رفتم بلندش کردم و گفتم: جونگ کوکا اونجا نشین
نگاهم رفت سمت صورتش..زیر چشماش که سیاه بود از کم خوابی...لب های خشک .. رنگ پریده و بی حال
موهایی که ده روز بود شونه نشده بود..
درازش کردم روی تخت و گفتم: جونگ کوک بخاطر منم که شده ی نیم ساعت بخواب به نظرت اگه ا/ت الان برگرده تورو با این قیافه ببینه خوشحال میشه از دیدنت؟
پوزخند غمگینی زد و گفت: اگه برگرده که برنمیگرده
سرش رو بوسیدم و پتو رو کشیدم روش و گفتم: من میرم لطفا بخواب ..ا/ت برمی گرده جونگ کوک من بهت قول میدم
آروم از اتاق بیرون رفتم و گذاشتم یکم بخوابه
حالا وقته سر و کله زدن با اون همراه جدید بود ..هیچ کس نمیتونه مثل ا/ت باهام دوست باشه
پدرم رو دیدم که از قصر خارج میشد..
میشه یعنی؟ میشه وقتی برگشت..ا/ت هم همراهش باشه؟
به هر حال..اگه جونگ کوک نباشه..منم نیستم..پس بهتره ا/ت رو قبل از از دست دادن جونگ کوک برگردونه وگرنه دوتا بچه ای که داره رو از دست میده
امروز یه پارت دیگه هم میزارم براتون 🤍
از زبان مایا(یکم تنوع بدیم)
ده روز گذشته بود..
قصرمون، مثل همیشه سوت و کور شده بود
..تاریک..ترسناک..خالی..
درسته ا/ت آروم بود اما وجودش تمام قصر رو زنده نگه میداشت و الان نبودنش همه چیز رو بهم زده بود
وضعیت روحی همه داغون بود.. کسایی مثل من همزمان دلتنگ ا/ت و نگران جونگ کوک بودن..
کسایی هم مثل پدر و مادرهام هم فقط نگران جون جونگ کوک بودن(پارت اولم گفتم پدرش دوتا زن داره) چون هرروز افسرده تر میشد یا بهتره بگم، به همون پرنس بی احساسی که قبلا بود تبدیل میشد
روز به روز وحشی تر.. عصبانیت بیشتر..هیچ چیزی نمیتونست جئون جونگ کوک..پرنس این کشور رو آروم کنه
دیگه طاقتم تموم شد..نتوستم اون دختر خوب و باادبی که پدرم میخواست باشم
بلند شدم و به اتاق پدرم رفتم و بعد از اینکه اجازه ورود رو گرفتم..وارد شدم
با صورتی که خسته بود گفت: سلام دخترم
بدون هیچ حرفی رفتم سر اصل مطلب و گفتم: ا/ت رو برگردونید پدر
از خستگی چشماشو مالید و گفت: مایا خواهش میکنم بسه .. دیگه تو شروع نکن
بلند گفتم: چیو شروع نکنم؟ از اتاقتون بیرون رفتید؟ببینید چقد وضعیت جونگ کوک داغونه؟هوم؟
با تعجب بهم زل زده بود که گفتم: یه پرنس باید اینجوری باشه؟ از کار و زندگیش افتاده هر لحظه ممکنه بمیره دیگه نمیتونم دست رو دست بزارم و ببینم برادرم که هم خون منه داره از دست میره
بدون حرف دیگه ای از اونجا خارج شدم و سمت اتاق جونگ کوک رفتم.. انقدر نگرانش بودم که ساعتی سه بار بهش سر می زدم با وجود دور بودن اتاقش
رفتم توی اتاقش رو به پنجره نشسته بود روی زمین
رفتم بلندش کردم و گفتم: جونگ کوکا اونجا نشین
نگاهم رفت سمت صورتش..زیر چشماش که سیاه بود از کم خوابی...لب های خشک .. رنگ پریده و بی حال
موهایی که ده روز بود شونه نشده بود..
درازش کردم روی تخت و گفتم: جونگ کوک بخاطر منم که شده ی نیم ساعت بخواب به نظرت اگه ا/ت الان برگرده تورو با این قیافه ببینه خوشحال میشه از دیدنت؟
پوزخند غمگینی زد و گفت: اگه برگرده که برنمیگرده
سرش رو بوسیدم و پتو رو کشیدم روش و گفتم: من میرم لطفا بخواب ..ا/ت برمی گرده جونگ کوک من بهت قول میدم
آروم از اتاق بیرون رفتم و گذاشتم یکم بخوابه
حالا وقته سر و کله زدن با اون همراه جدید بود ..هیچ کس نمیتونه مثل ا/ت باهام دوست باشه
پدرم رو دیدم که از قصر خارج میشد..
میشه یعنی؟ میشه وقتی برگشت..ا/ت هم همراهش باشه؟
به هر حال..اگه جونگ کوک نباشه..منم نیستم..پس بهتره ا/ت رو قبل از از دست دادن جونگ کوک برگردونه وگرنه دوتا بچه ای که داره رو از دست میده
امروز یه پارت دیگه هم میزارم براتون 🤍
۳۹.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.