گروگان عشق
گروگان عشق
پارت 58
.
.
.
جیمین رفت بیرون همه رفتن سمتش تهیونگ گفت جیمین بگو که حالش خوبه جیمین گفت اره.. خوبه نگران نباش تهیونگ.. تهیونگ گفت پس.. چیشد که اونجوری داد زدی جیمین به بقیه نگاه کرد بعد به تهیونگ گفت بیا تهیونگ... اشاره به یه جای دیگه... تهیونگ و جیمین رفتن و از بقیه دور شدن تهیونگ گفت جیمین. بگو جیمین گفت تهیونگ.. به سرم ماوی سم تزریق شده بوده تهیونگ خیلی تعجب کرد و عصبی شد گفت یعنی چی که بهش سم تزریق کردن جیمین گفت تهیونگ جوش نیار.. شاید همون کسی باعث این اتفاق افتاده اینجا باشه.. باید ببریش خونه و ازش چشم بر نداری.. فهمیدی؟ تهیونگ گفت باشه
۲ ساعت بعد
تهیونگ ماوی رو برد خونه ی خودش بقیه هم رفتن اونجا حتی خونواده ی ماوی
شب
تهیونگ دنبال اون مرد بود سونا هم پیش ماوی بود و توی اتاق تهیونگ بودن.. تهیونگ به سونا گفته بود یه لخظه هم از ماوی چشم برنداره... ماوی خوابیده بود سونا هم بغلش کرده بود موهاشو نوازش میکرد.. که تهیونگ اومد داخل اتاق
*تهیونگ اومد داخل اتاق گفت خوابیده؟.. اروم... گفتم اره.. اروم.. اومد سمتمون دستشو گذاشت روی پیشونه ی ماوی گفت هوففف شانس اوردیم. تب نداره گفتم پیداش کردی؟ گفت نه. ولی خیلی بهش نزدیکم... یکی از نزدیکامونه گفتم یعنی کی میتونه باشه؟ گفت نمیدونم. اههه... کلافه...
از زبان راوی
ماوی بیدار شد سرفه زد که سونا متوجه شد گفت ماوی تهیونگ گفت بیدار شد؟سونا گفت ماوی چیزی میخوای ماوی گفت تشنمه.. اروم و صدای لرزیده.. سونا به ماوی اب داد بعد ماوی رو بغل کرد و اروم زد به کمرش تا بخوابه.. وقتی ماوی خوابید گوشی تهیونگ زنگ خورد
*تهیونگ جواب داد بعد از ۲۰ ثانیه گوشی رو قطع کرد گفت پیداش کردن گفتم کیه گفت باید برم اونجا تا بفهمم گفتم زود برگرد گفت مواظبش باش بعد سریع رفت بیرون
۱ ساعت بعد
از زبان راوی
تهیونگ فهمید کی بوده و.. باورش نمیشد که اون ادم باشه رفت خونه کوک گفت تهیونگ چیشد فهمیدی کی بوده تهیونگ سرش پایین بود.. سرشو اورد بالا اول به کوک نگاه کرد و بعد به ناره که خیلی استرس داشت نگاه کرد.. بله اون ادم رو ناره خریده بود تا ماوی رو بکشه... تهیونگ گفت پشت سرته کوک به پشتش نگاه کرد گفت ناره؟؟!؟؟!!! تهیونگ گفت اره.. خوده عوضیشه کوک برگشت سمت تهیونگ رفت سمتش گفت مطمعنی؟
-گفتم اره.. اخه کی میخواد باشه ها.. تنها کسی که با ماوی دشمنی داره اونه رفتم سمت ناره گفتم چطوره تونستی ها؟ چرا اینکارو کردی چیزی نگفت گفتم فکر کردی اگه ماوی بمیره من عاشق تو میشم؟ واقعا همچین فکری کردی؟ ..خنده ی عصبی..جنا گفت تهیونگ اروم باش... گفتم ببین ناره.. من اگه تو این دنیا دیگه زنی وجود نداشته باشه به غیر از تو با هیچوقت ازدواج نمیکنم اینو بفهم.. عصبی.. گفت چرا.. چرا عاشق اون هستی مگه اون چی داره که من ندارم ها؟.. داد.. گفتم اون انسانیت داره چیزی تو هیچوقت نداشتی. نداری. اون تاحالا مگه به تو اسیب زده.. داد..
*صدای داد تهیونگ میومد اروم از ماوی جدا شدم رفتم بیرون دیدم تهیونگ داره سر ناره داد میزنه سریع رفتم پایین رفتم سمتشون گفتم تهیونگ چیشده
-گفتم اون.. عوضی رو ناره خریده.. عصبی.. به ناره نگاه کرد رفت سمت ناره گفت تو.. برای خواهر من ادم فرستاده بودی.. اروم و عصبی.. ناره چیزی نگفت دوباره گفت تو واسه ی خواهر من ادم فرستاده بودی.. عربده... گفتم سونا اروم باش برگشت سمت من گفت اروم باشم.. اروم باشم تهیونگ واقعا؟ چیزی نگفتم
*دست ناره گرفتم کشیدمش بالا
از زبان راوی
همه دنبال سونا و ناره رفتن سونا ناره رو برد توی اتاق تهیونگ جایی که ماوی خوابیده بود بعد سونا گفت میبینیش.. ها؟ خواهر من باید به خاطر کاری که تو کردی بیهوش باشه.. هروقت نفسش بند میاد سرفه میزنه تا دوباره بتونه نفس بکشه... داد و گریه..
ناره سرش پایین بود سونا ناره رو کشید سمت تخت بعد دست ناره رو گذاشت روی پیشونی ماوی که تب داشت گفت میبینی تب داره. الان چند روزه تب داره.. چرا اینکارو کردی؟. داد.. تهیونگ رفت سمت سونا ناره رو ازش جدا کرد بعد از بازوهاش گرفت گفت اروم باش سونا گفت تهیونگ.. خواهر من.. به خاطر اون داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه تهیونگ برای اینکه سونا اروم بشه بغلش کرد( خجالت😐 )سونا اروم شد
پارت 58
.
.
.
جیمین رفت بیرون همه رفتن سمتش تهیونگ گفت جیمین بگو که حالش خوبه جیمین گفت اره.. خوبه نگران نباش تهیونگ.. تهیونگ گفت پس.. چیشد که اونجوری داد زدی جیمین به بقیه نگاه کرد بعد به تهیونگ گفت بیا تهیونگ... اشاره به یه جای دیگه... تهیونگ و جیمین رفتن و از بقیه دور شدن تهیونگ گفت جیمین. بگو جیمین گفت تهیونگ.. به سرم ماوی سم تزریق شده بوده تهیونگ خیلی تعجب کرد و عصبی شد گفت یعنی چی که بهش سم تزریق کردن جیمین گفت تهیونگ جوش نیار.. شاید همون کسی باعث این اتفاق افتاده اینجا باشه.. باید ببریش خونه و ازش چشم بر نداری.. فهمیدی؟ تهیونگ گفت باشه
۲ ساعت بعد
تهیونگ ماوی رو برد خونه ی خودش بقیه هم رفتن اونجا حتی خونواده ی ماوی
شب
تهیونگ دنبال اون مرد بود سونا هم پیش ماوی بود و توی اتاق تهیونگ بودن.. تهیونگ به سونا گفته بود یه لخظه هم از ماوی چشم برنداره... ماوی خوابیده بود سونا هم بغلش کرده بود موهاشو نوازش میکرد.. که تهیونگ اومد داخل اتاق
*تهیونگ اومد داخل اتاق گفت خوابیده؟.. اروم... گفتم اره.. اروم.. اومد سمتمون دستشو گذاشت روی پیشونه ی ماوی گفت هوففف شانس اوردیم. تب نداره گفتم پیداش کردی؟ گفت نه. ولی خیلی بهش نزدیکم... یکی از نزدیکامونه گفتم یعنی کی میتونه باشه؟ گفت نمیدونم. اههه... کلافه...
از زبان راوی
ماوی بیدار شد سرفه زد که سونا متوجه شد گفت ماوی تهیونگ گفت بیدار شد؟سونا گفت ماوی چیزی میخوای ماوی گفت تشنمه.. اروم و صدای لرزیده.. سونا به ماوی اب داد بعد ماوی رو بغل کرد و اروم زد به کمرش تا بخوابه.. وقتی ماوی خوابید گوشی تهیونگ زنگ خورد
*تهیونگ جواب داد بعد از ۲۰ ثانیه گوشی رو قطع کرد گفت پیداش کردن گفتم کیه گفت باید برم اونجا تا بفهمم گفتم زود برگرد گفت مواظبش باش بعد سریع رفت بیرون
۱ ساعت بعد
از زبان راوی
تهیونگ فهمید کی بوده و.. باورش نمیشد که اون ادم باشه رفت خونه کوک گفت تهیونگ چیشد فهمیدی کی بوده تهیونگ سرش پایین بود.. سرشو اورد بالا اول به کوک نگاه کرد و بعد به ناره که خیلی استرس داشت نگاه کرد.. بله اون ادم رو ناره خریده بود تا ماوی رو بکشه... تهیونگ گفت پشت سرته کوک به پشتش نگاه کرد گفت ناره؟؟!؟؟!!! تهیونگ گفت اره.. خوده عوضیشه کوک برگشت سمت تهیونگ رفت سمتش گفت مطمعنی؟
-گفتم اره.. اخه کی میخواد باشه ها.. تنها کسی که با ماوی دشمنی داره اونه رفتم سمت ناره گفتم چطوره تونستی ها؟ چرا اینکارو کردی چیزی نگفت گفتم فکر کردی اگه ماوی بمیره من عاشق تو میشم؟ واقعا همچین فکری کردی؟ ..خنده ی عصبی..جنا گفت تهیونگ اروم باش... گفتم ببین ناره.. من اگه تو این دنیا دیگه زنی وجود نداشته باشه به غیر از تو با هیچوقت ازدواج نمیکنم اینو بفهم.. عصبی.. گفت چرا.. چرا عاشق اون هستی مگه اون چی داره که من ندارم ها؟.. داد.. گفتم اون انسانیت داره چیزی تو هیچوقت نداشتی. نداری. اون تاحالا مگه به تو اسیب زده.. داد..
*صدای داد تهیونگ میومد اروم از ماوی جدا شدم رفتم بیرون دیدم تهیونگ داره سر ناره داد میزنه سریع رفتم پایین رفتم سمتشون گفتم تهیونگ چیشده
-گفتم اون.. عوضی رو ناره خریده.. عصبی.. به ناره نگاه کرد رفت سمت ناره گفت تو.. برای خواهر من ادم فرستاده بودی.. اروم و عصبی.. ناره چیزی نگفت دوباره گفت تو واسه ی خواهر من ادم فرستاده بودی.. عربده... گفتم سونا اروم باش برگشت سمت من گفت اروم باشم.. اروم باشم تهیونگ واقعا؟ چیزی نگفتم
*دست ناره گرفتم کشیدمش بالا
از زبان راوی
همه دنبال سونا و ناره رفتن سونا ناره رو برد توی اتاق تهیونگ جایی که ماوی خوابیده بود بعد سونا گفت میبینیش.. ها؟ خواهر من باید به خاطر کاری که تو کردی بیهوش باشه.. هروقت نفسش بند میاد سرفه میزنه تا دوباره بتونه نفس بکشه... داد و گریه..
ناره سرش پایین بود سونا ناره رو کشید سمت تخت بعد دست ناره رو گذاشت روی پیشونی ماوی که تب داشت گفت میبینی تب داره. الان چند روزه تب داره.. چرا اینکارو کردی؟. داد.. تهیونگ رفت سمت سونا ناره رو ازش جدا کرد بعد از بازوهاش گرفت گفت اروم باش سونا گفت تهیونگ.. خواهر من.. به خاطر اون داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه تهیونگ برای اینکه سونا اروم بشه بغلش کرد( خجالت😐 )سونا اروم شد
۱۰.۳k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.