(پارت ۱۹)
(پارت ۱۹)
اون بچه بعد از 9 راند از حال رفت همش حرفاش تو سرم میچرخید محکم بغلش کردم و دلشو ماساژ دادم و)
کوک: ببخشید بابایی(و همچنان دل ات رو ماساژ میداد)
(پرش ساعت یک ظهر بود و ات تو بغل کوک از حال رفته بود والان بیدار شده)
(ات پشت به کوک خابیده و اروم برگش سمت کوک)
ات: باب.. بابایی(بغض ترس)(اروم زد به یکم پایین تر از شونه کوک)
(کوک خاب الو جواب داد)
کوک: هوم
ات: ب.. بابایی هنق منو میبخشی (با گریه)
کوک: چی
(کامل بیدار شد و عصبی بود)
ات: ببخشید عصبی نشو اخه خیلی ترسناک میشی
کوک: هی بچه بیا اینجا(به پاش اشاره کرد)
ات: ها اخه نمیتونم تکون بخورم
(کوک خودش ات رو بلند کردو گذاشت رو پاش)
کوک: یه سوال ازت دارم
ات: باشه
کوک: الان دلت چی میخاد
ات: ولی من اجازه ندارم خاسته هامو بگم دیشب از دهنم در رفت ببخشید (بغض)
کوک: خب الان اجازه داری بگو
ات: خب فقط میخام دیگه تنبیتم نکنی
کوک: همین برای کل روز بگو
ات: خب.. میخام ک بستنی بخورم ناخن هامو درست کنم و دلم دیگه درد نکنه و واژنم اینقدر نسوزه و درد نکنه ودیگه سرم داد نزنی و عصبی نشی و با اون شلاقه و سیخ تنبیهم نکنی یا اینقدر کتکم نزنی
(کوک خیلی خنثی به ات مگاه میکرد)
ات: ها ببخشید نباید اینقدر حرف میزدم ببخشید ددی
کوک: چیزه عیب نداره واقعا وقتی عصبیم اینقدر میترسی
ات: خب خیلی ترسناک میشی
(این پارتو ترکوندم دیگههههه
خودم این پارتو خیلی دوست دارم)
(شرایط برای پارت بعد85تا لایک)
اون بچه بعد از 9 راند از حال رفت همش حرفاش تو سرم میچرخید محکم بغلش کردم و دلشو ماساژ دادم و)
کوک: ببخشید بابایی(و همچنان دل ات رو ماساژ میداد)
(پرش ساعت یک ظهر بود و ات تو بغل کوک از حال رفته بود والان بیدار شده)
(ات پشت به کوک خابیده و اروم برگش سمت کوک)
ات: باب.. بابایی(بغض ترس)(اروم زد به یکم پایین تر از شونه کوک)
(کوک خاب الو جواب داد)
کوک: هوم
ات: ب.. بابایی هنق منو میبخشی (با گریه)
کوک: چی
(کامل بیدار شد و عصبی بود)
ات: ببخشید عصبی نشو اخه خیلی ترسناک میشی
کوک: هی بچه بیا اینجا(به پاش اشاره کرد)
ات: ها اخه نمیتونم تکون بخورم
(کوک خودش ات رو بلند کردو گذاشت رو پاش)
کوک: یه سوال ازت دارم
ات: باشه
کوک: الان دلت چی میخاد
ات: ولی من اجازه ندارم خاسته هامو بگم دیشب از دهنم در رفت ببخشید (بغض)
کوک: خب الان اجازه داری بگو
ات: خب فقط میخام دیگه تنبیتم نکنی
کوک: همین برای کل روز بگو
ات: خب.. میخام ک بستنی بخورم ناخن هامو درست کنم و دلم دیگه درد نکنه و واژنم اینقدر نسوزه و درد نکنه ودیگه سرم داد نزنی و عصبی نشی و با اون شلاقه و سیخ تنبیهم نکنی یا اینقدر کتکم نزنی
(کوک خیلی خنثی به ات مگاه میکرد)
ات: ها ببخشید نباید اینقدر حرف میزدم ببخشید ددی
کوک: چیزه عیب نداره واقعا وقتی عصبیم اینقدر میترسی
ات: خب خیلی ترسناک میشی
(این پارتو ترکوندم دیگههههه
خودم این پارتو خیلی دوست دارم)
(شرایط برای پارت بعد85تا لایک)
۱۱.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.