( ادامه پارت 13)
( ادامه پارت 13)
یونجون: دعوا کردن نشانه ی... البته به نظر من دعوا کردن نشانه ی دوست داشتن و علاقه داشتن به طرف مقابل ته!
سوبین: برو بابا! تو با کدوم علم حساب کردی که اینا همو دوس دارن؟
تهیون که از چوی بومگیو خوشش نمیاد! چوی بومگیو هم که تهیون اونقدر اذیتش کرده که دیگه دلش نخواد اونو ببینه! پس حساب و کتابت غلط بوده!
یونجون : بانی کوچولوی من! مگه تو از من خوشت میومد؟ نه! خب پس به گذشته ربطی نداره مهم الانه که منو تو همو دوس داریم، پس به گذشته ربطش نده!
سوبین : منطقیه! یونجون : حالا راضی شدی؟ سوبین: اره تقریبا!
سوبین: سلام مامان! من اومدم ! مامان سوبین: سلام پسرم! برو لباساتو در بیار، دست و صورتت و بشور بیا شام! سوبین : مامان یه سوال؛ قاتل بابا کی بود؟ مامان سوبین: ازش هیچ اسم و رسمی ندارم فقط مطمعنم که یه دختر داره! حالا چطور؟
سوبین: هیچی همینطوری!
سوبین: پس اونوقت بابای بومگیو...
یونجون: دعوا کردن نشانه ی... البته به نظر من دعوا کردن نشانه ی دوست داشتن و علاقه داشتن به طرف مقابل ته!
سوبین: برو بابا! تو با کدوم علم حساب کردی که اینا همو دوس دارن؟
تهیون که از چوی بومگیو خوشش نمیاد! چوی بومگیو هم که تهیون اونقدر اذیتش کرده که دیگه دلش نخواد اونو ببینه! پس حساب و کتابت غلط بوده!
یونجون : بانی کوچولوی من! مگه تو از من خوشت میومد؟ نه! خب پس به گذشته ربطی نداره مهم الانه که منو تو همو دوس داریم، پس به گذشته ربطش نده!
سوبین : منطقیه! یونجون : حالا راضی شدی؟ سوبین: اره تقریبا!
سوبین: سلام مامان! من اومدم ! مامان سوبین: سلام پسرم! برو لباساتو در بیار، دست و صورتت و بشور بیا شام! سوبین : مامان یه سوال؛ قاتل بابا کی بود؟ مامان سوبین: ازش هیچ اسم و رسمی ندارم فقط مطمعنم که یه دختر داره! حالا چطور؟
سوبین: هیچی همینطوری!
سوبین: پس اونوقت بابای بومگیو...
۱.۹k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.