جونگکوک دوبار بر میز کوبید و با همان آرامش همیشگیش گفت :
جونگکوک دوبار بر میز کوبید و با همان آرامش همیشگیش گفت : بچه ها آروم باشین ...
اگر استادشان سرشان داد میزد کمتر میترسیدند تا از آرامش قبل از طوفانش ...
جونگکوک : خب بچه ها ...میدونم بهتون تکلیف ندم ناراحت میشین ...
بعضی از دانشجوها :نه استاد ناراحت نمیشیم ...غصه هم نمیخوریم ...
جونگکوک دستش رو گذاشت رو سینش و گفت :من ناراحت میشم ...پس از کل نظریه ها و فرضیه ها در خصوص درس امروزمون یه تحقیق آماده می کنین و نظرات خودتون رو در قالب یک دفترچه ۵۰ صفحه ای مینویسین ... و البته فراموش نکنین که میخوام از دروس تدریس شده در این ماه یک امتحان کلی بگیریم ...
دانشجوها داشتن از ظلم استادشون صحبت می کردن ...جونگکوک که متوجه شد خواست به دانشجوها تیکه بندازه گفت :خوشتیپم ؟ میدونم ...
..........................................................................................
بیرون کلاس در حیاط دانشگاه دختران دور پرفسور جئون جمع شده بودن ...
پرفسور که با هایون کار مهمی داشت از لای اونها رد شدو رسید به کیم ...
جونگکوک :سلام خانم کیم ...
هایون دستانش رو از جیب درآورد ...چون کمی احساس می کرد بی ادبی کرده :بله استاد ؟
جونگکوک : من در یک پروژه خصوصی شرکت کردم و به یک دستیار خبره نیازمندم ...فکر می کنم شما مناسب ترین فرد هستین !
هایون نمیتونست بلافاصله دست رد به سینه استادش بزنه بنابراین گفت : بهش فکر می کنم استاد ...
بعد ازرفتن جونگکوک هایون سوار ماشینش شدو رفت ...
اون حتی روحش هم خبر نداشت دانشجوهای عشوه گر و حسود داشتن با کینه بهش نگاه میکردن !
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
اگر استادشان سرشان داد میزد کمتر میترسیدند تا از آرامش قبل از طوفانش ...
جونگکوک : خب بچه ها ...میدونم بهتون تکلیف ندم ناراحت میشین ...
بعضی از دانشجوها :نه استاد ناراحت نمیشیم ...غصه هم نمیخوریم ...
جونگکوک دستش رو گذاشت رو سینش و گفت :من ناراحت میشم ...پس از کل نظریه ها و فرضیه ها در خصوص درس امروزمون یه تحقیق آماده می کنین و نظرات خودتون رو در قالب یک دفترچه ۵۰ صفحه ای مینویسین ... و البته فراموش نکنین که میخوام از دروس تدریس شده در این ماه یک امتحان کلی بگیریم ...
دانشجوها داشتن از ظلم استادشون صحبت می کردن ...جونگکوک که متوجه شد خواست به دانشجوها تیکه بندازه گفت :خوشتیپم ؟ میدونم ...
..........................................................................................
بیرون کلاس در حیاط دانشگاه دختران دور پرفسور جئون جمع شده بودن ...
پرفسور که با هایون کار مهمی داشت از لای اونها رد شدو رسید به کیم ...
جونگکوک :سلام خانم کیم ...
هایون دستانش رو از جیب درآورد ...چون کمی احساس می کرد بی ادبی کرده :بله استاد ؟
جونگکوک : من در یک پروژه خصوصی شرکت کردم و به یک دستیار خبره نیازمندم ...فکر می کنم شما مناسب ترین فرد هستین !
هایون نمیتونست بلافاصله دست رد به سینه استادش بزنه بنابراین گفت : بهش فکر می کنم استاد ...
بعد ازرفتن جونگکوک هایون سوار ماشینش شدو رفت ...
اون حتی روحش هم خبر نداشت دانشجوهای عشوه گر و حسود داشتن با کینه بهش نگاه میکردن !
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
۲.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.