دور زنمیانسالیرا چند زن گرفتهاند نالههایش هر از گ

💙🌹💙دور زن میانسالی را چند زن گرفته‌اند. ناله‌هایش هر از گاهی قطع می‌شود و باز چند لحظه بعد غم‌گساری را از سر می‌گیرد. کسی از پس آرام کردنش برنمی‌آید. کمی آن طرف‌تر مرد جوان‌تری، خاکی و درمانده، شبیه پرنده‌ای زخمی هر بار روی شانه‌ای سر می‌گذارد و از داغی که دیده به خود می‌پیچد.

زن با نگاهش مرد را دنبال می‌کند و با هر اشکی که مرد می‌ریزد، بی‌تاب‌تر می‌شود: «ریحانه کوچکُم بیا. کجا پریدی؟ ها؟ عمه بیا. محمدامین کاکل زری‌ام، بیا. بیا تا یادت بدم مشق‌هایت را. تو را به امام رضا بیا، بیا، بیا. کودکُم بیا. عروسُم بیا. فاطمه خوبم بیا، شهیدُم بیا…»

گریه‌هایش قطع می‌شود. رو می‌کند به زن دیگری که اشک‌های خودش جاری است اما شانه‌های او را می‌فشارد: «از دیشب فاطمه جواب تلفنم را نمی‌ده. ناراحت است؟ نکند قهر کرده؟ اهل قهر نبود فاطمه! عروس خوبُم کجایی؟ بیا. محمدامین کاکل زری‌اش رفته… حالش خرابه. داغ دیده.»

باز سر رو به آسمان بلند می‌کند: «محمدامین! عمه، مگر رفتی جبهه که شهید شدی؟ مگر جنگ رفتی که شهید شدی؟» کسی نهیب می‌زند: «صبور باش خاله.» اما زن هیچ نمی‌شنود: «نه، نه، می‌خواهم بروم سر مزار حاج قاسم بگویم تو بچه‌ها را دوست داشتی، بچه‌های شهدا را دوست داشتی، شهیدها را دوست داشتی. بچه‌های برارم شهید شدند. برو سری به بچه‌های بِرارُم بزن.»

کودک یک ساله مگر شهید می‌شود؟

رو به من می‌کند که حالا جلویش روی خاک نشسته‌ام و داغ ناله‌هایش زمین و زمان را از یادم برده است: «قربانت شوم خاله! دیده بودی؟ حاج قاسم بچه‌های شهیدان را بغل می‌گرفت و نوازش می‌کرد. رفتی سر مزارش بگو حاجی! ریحانه یک ساله‌ای شهید شده. بغلش کن.»

باز نگاهش به مرد جوان می‌افتد: «ای بمیرم برای بِرارُم. ای بِرارُم، بِرارُم، بِرارُم… ای پیمان؛ خواهر بمیره برای داغ دلت.» نوحه می‌خواند و با دو دست بر سر و سینه می‌زند. مردی جلوی پایش می‌آید: «نکن این‌طور. هنوز هم می‌گویند معلوم نیست…» او هم امید زنده بودن عزیزش را می‌دهد. با شنیدن این حرف انگار بنزین بر آتش دل زن ریخته باشند: «کاپشن صورتی با گوشواره‌های قلبی ریحانه است. ریحانه شهید شده… مگر کودک یک ساله هم شهید می‌شود؟»

پیمان سلطانی، همسرش، محمدامین هشت ساله‌اش و ریحانه یک ساله‌اش را در بمب‌گذاری از دست داده است. خواهرهای پیمان جوری برای عروس‌شان عزا گرفته‌اند که انگار خواهر تنی از دست داده‌اند: «اگر بدانی چه عروس خوبی داشتیم، نمازش اول وقت بود. دلش پاک و مهربان بود. عروسم شهید شد؟ عروسُم بیا؛ بیا؛ بیا…»💙🌹💙
دیدگاه ها (۹)

🖤🖤🖤🖤🖤خانواده سلطانی‌نژاد همگی در موکبی در مسیر راهپیمایی گلز...

💙🥀💙آه وواوبلا بگویید آدمکشهای پست فطرت ، شهدای گلزارشهدا کرم...

💙🖤به گزارش خبرگزاری برنا از آذربایجان غربی ، حجت الاسلام سید...

مواظب باش...!

رسم زندگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط