پارت180
#پارت180
شیطونکِ بابا🥺💜
+ دیوونه شدی؟؟ اگه یهو این شوهر روانیت مارو دنبال کنه و ادرس خونمونو پیداکنه چی؟! بخدا بابام گردن میزنه منو...
بغ کرده نگاش کردم و گفتم:
_ باشه بیخیال ، خودم یه کاریش میکنم ، دستت دردنکنه بابت امشب خیلی زحمت کشیدی
کیانا دستمو گرفت و کمی فشرد و گفت:
+ بمیرم برات تورخدا از دستم ناراحت نشیا
اگه خونه مجردی داشتم قدمت روی چشم
ولی بخدا میترسم بابام دعوام کنه
لبخند زورکی بهش زدم و گفتم:
_ نه بابا این چه حرفیه!!
برو مراقب خودت باش
+ پس تو چیکارمیکنی؟
_ هیچی برمیگردم پیش افراز ، فک کنم اونم بخاطر همین گذاشت برم چونکه میدونست جاییو ندارم
بغضمو به زور قورت دادم تا جلوی کیانا گریه نکنم و باعث نگرانیش نشم
دو دل نگاهم کرد که گفتم:
_ برو به سلامت
گونمو بوسید و ازم خدافظی کرد ، آهی زیر لب کشیدم و با قدمای آهسته ، به سمت خونه ی مرگم حرکت کردم....
کنار در ایستاده بودم و به مهمونا که یکی یکی از خونه خارج میشدن نگاهی مینداختم
از استرس دستو پاهام میلرزیدن و بدنم یخ کرده بود
بعد از نیم ساعت که رفت و آمدا متوقف شد ، بسم اللهی زیر لب گفتم و وارد خونه شدم
به سمت سالن رفتم و با دیدن افراز که مشغول کشیدن سیگار بود ، گفتم:
_ سلام
افراز دود سیگارشو فوت کرد بیرون و نیشخندی زد
+ چیشد؟! چرا نرفتی پس؟!
سرمو انداختم پایین و گفتم:
_ جاییو نداشتم برم
قهقه ای زد و گفت:
+ چی گفتی؟ نشنیدم!!
شیطونکِ بابا🥺💜
+ دیوونه شدی؟؟ اگه یهو این شوهر روانیت مارو دنبال کنه و ادرس خونمونو پیداکنه چی؟! بخدا بابام گردن میزنه منو...
بغ کرده نگاش کردم و گفتم:
_ باشه بیخیال ، خودم یه کاریش میکنم ، دستت دردنکنه بابت امشب خیلی زحمت کشیدی
کیانا دستمو گرفت و کمی فشرد و گفت:
+ بمیرم برات تورخدا از دستم ناراحت نشیا
اگه خونه مجردی داشتم قدمت روی چشم
ولی بخدا میترسم بابام دعوام کنه
لبخند زورکی بهش زدم و گفتم:
_ نه بابا این چه حرفیه!!
برو مراقب خودت باش
+ پس تو چیکارمیکنی؟
_ هیچی برمیگردم پیش افراز ، فک کنم اونم بخاطر همین گذاشت برم چونکه میدونست جاییو ندارم
بغضمو به زور قورت دادم تا جلوی کیانا گریه نکنم و باعث نگرانیش نشم
دو دل نگاهم کرد که گفتم:
_ برو به سلامت
گونمو بوسید و ازم خدافظی کرد ، آهی زیر لب کشیدم و با قدمای آهسته ، به سمت خونه ی مرگم حرکت کردم....
کنار در ایستاده بودم و به مهمونا که یکی یکی از خونه خارج میشدن نگاهی مینداختم
از استرس دستو پاهام میلرزیدن و بدنم یخ کرده بود
بعد از نیم ساعت که رفت و آمدا متوقف شد ، بسم اللهی زیر لب گفتم و وارد خونه شدم
به سمت سالن رفتم و با دیدن افراز که مشغول کشیدن سیگار بود ، گفتم:
_ سلام
افراز دود سیگارشو فوت کرد بیرون و نیشخندی زد
+ چیشد؟! چرا نرفتی پس؟!
سرمو انداختم پایین و گفتم:
_ جاییو نداشتم برم
قهقه ای زد و گفت:
+ چی گفتی؟ نشنیدم!!
۸۰۴
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.