(وقتی عضو نهمی... ) پارت ۱
کنار لینو نشسته بودی و نگاهت با لبخند به دوربین گوشی بود...
تازه لایو رو شروع کرده بودین و لینو داشت توی همون حالت گوشی رو تنظیم میکرد
_ خب...خوب شد ؟
نگاهی به خودت توی صفحه ی گوشی انداختی
+ آره...خوبه
لبخندی زدی که لینو خودش رو عقب کشید و کنارت روی مبل تکیه داد
_ اهههه...چطورید استیییی
خنده ای کردی
_ دلتون برام تنگ شده بودددد؟
لبخندی زدی و گوشی دیگه ای رو برای اینکه بتونی کامنت هارو بهتر و راحت تر بخونی برداشتی
+ سلام استی...دلم براتون تنگ شده بود
همینطور که مشغول خوندن کامنت ها بودی گفتی...
اولش همه چیز خوب بود و بیشتر کامنت های مثبت میدیدی اما خب...هیچ کدوم درباره ی تو نبود و همش به لینو اشاره داشت...ولی ناراحت نشده بودی و خوشحال بودی که حداقل هیت نمیگیری...
+ اااا...لینویاا دوست دارم
کامنت یکی از استی هارو خوندی که لینو لبخندی زد
_ منم دوستتون دارم
لبخند بر لب داشتی و مشغول خوندن کامنت هایی بودی که برای لینو گذاشته بودن اما...با خوندن چند تا کامنت..لبخند از روی لبات وحو شد
× آه..اولش خوشحال شدم که لینو لایو گذاشته اما با دیدن اون زنیکه خوشحالیم از بین رفت
÷ نمیشه از لایو بره بیرون؟
= هی... لطفاً از پیشش برو کنار... ما فقط برای دیدن لینو اینجاییم نه تو
با هر چی بالا و پایین کردن انگشت شصتت روی صفحه...بیشتر از قبل بغضت میگرفت...
لینو نگاهش رو برای لحظه ای بهت داد اما با دیدن اینکه چقدر حالت بده متعجب شد
_ خوبی؟
با صدای نگران لینو به خودت اومدی و نگاهت رو بهش دادی و لبخندی زدی و آروم سرت رو تکون دادی
+ اوهوم
لینو گوشی رو ازت گرفت
_ به منم بده یکم کامنت هارو بخونم...
سرت رو پایین انداختی و چیزی نگفتی...از خودت متنفر بودی و روت نمیشد سرت رو بالا بیاری و به دوربین نگاه کنی...
صدای لینو نشون میداد حالا کاملا همه چیز رو فهمیده بود
_ اوه...خدای من...
با هر کامنتی که میخوند بیشتر از قبل متعجب میشد...
_ شما ها واقعاً با خودتون چی فکر کردین ؟
گوشی رو کنار گذاشت و با عصبانیت به دوربین خیره شد
_ واقعاً.... واقعاً اسم خودتون رو استی میزارید ؟...هیچ به این فکر میکنید که ممکنه حرف های مزخرفتون روی یک انسان بی گناه تاثیر بزاره
+ ل..لین
_ اگر استی واقعی بودین و ما رو واقعا دوست داشتید...همه ی اعضا و همه ی نه نفرمون رو باهم استن میکردین...پس اگر قرار نیست همچین کاری کنید...اسم خودتون رو استی نزارید
_ حالا هم من فکر نمیکنم بتونم با این وضع به لایو ادامه بدم..... واقعاً براتون متاسفم
تازه لایو رو شروع کرده بودین و لینو داشت توی همون حالت گوشی رو تنظیم میکرد
_ خب...خوب شد ؟
نگاهی به خودت توی صفحه ی گوشی انداختی
+ آره...خوبه
لبخندی زدی که لینو خودش رو عقب کشید و کنارت روی مبل تکیه داد
_ اهههه...چطورید استیییی
خنده ای کردی
_ دلتون برام تنگ شده بودددد؟
لبخندی زدی و گوشی دیگه ای رو برای اینکه بتونی کامنت هارو بهتر و راحت تر بخونی برداشتی
+ سلام استی...دلم براتون تنگ شده بود
همینطور که مشغول خوندن کامنت ها بودی گفتی...
اولش همه چیز خوب بود و بیشتر کامنت های مثبت میدیدی اما خب...هیچ کدوم درباره ی تو نبود و همش به لینو اشاره داشت...ولی ناراحت نشده بودی و خوشحال بودی که حداقل هیت نمیگیری...
+ اااا...لینویاا دوست دارم
کامنت یکی از استی هارو خوندی که لینو لبخندی زد
_ منم دوستتون دارم
لبخند بر لب داشتی و مشغول خوندن کامنت هایی بودی که برای لینو گذاشته بودن اما...با خوندن چند تا کامنت..لبخند از روی لبات وحو شد
× آه..اولش خوشحال شدم که لینو لایو گذاشته اما با دیدن اون زنیکه خوشحالیم از بین رفت
÷ نمیشه از لایو بره بیرون؟
= هی... لطفاً از پیشش برو کنار... ما فقط برای دیدن لینو اینجاییم نه تو
با هر چی بالا و پایین کردن انگشت شصتت روی صفحه...بیشتر از قبل بغضت میگرفت...
لینو نگاهش رو برای لحظه ای بهت داد اما با دیدن اینکه چقدر حالت بده متعجب شد
_ خوبی؟
با صدای نگران لینو به خودت اومدی و نگاهت رو بهش دادی و لبخندی زدی و آروم سرت رو تکون دادی
+ اوهوم
لینو گوشی رو ازت گرفت
_ به منم بده یکم کامنت هارو بخونم...
سرت رو پایین انداختی و چیزی نگفتی...از خودت متنفر بودی و روت نمیشد سرت رو بالا بیاری و به دوربین نگاه کنی...
صدای لینو نشون میداد حالا کاملا همه چیز رو فهمیده بود
_ اوه...خدای من...
با هر کامنتی که میخوند بیشتر از قبل متعجب میشد...
_ شما ها واقعاً با خودتون چی فکر کردین ؟
گوشی رو کنار گذاشت و با عصبانیت به دوربین خیره شد
_ واقعاً.... واقعاً اسم خودتون رو استی میزارید ؟...هیچ به این فکر میکنید که ممکنه حرف های مزخرفتون روی یک انسان بی گناه تاثیر بزاره
+ ل..لین
_ اگر استی واقعی بودین و ما رو واقعا دوست داشتید...همه ی اعضا و همه ی نه نفرمون رو باهم استن میکردین...پس اگر قرار نیست همچین کاری کنید...اسم خودتون رو استی نزارید
_ حالا هم من فکر نمیکنم بتونم با این وضع به لایو ادامه بدم..... واقعاً براتون متاسفم
۴۹.۸k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.